خیلییییی ناراحتم خیلی خواهرم 25 سالشه.
ما گیلان هستیم اما اصالتا ترکیم. پسره هم تبریزی بود اما شغلش تهران بود.
14 ماه بود باهم حرف میزدن دوست بودن. 6.7 ماه بود ک پسره خواهرشو درجریان گذاشته بود و خواهرش هم با خواهرم در ارتباط بود. بعد دیروز اومدن خواستگاری. ناهار هم اینجا بود یه عالمه حرف زدن از عقد و عروسی گرفته تا...... کاملا هم راضی بودن مشخص بود رفتارشون. حتی قبل اینکه بیان خونمون رفته بودن تحقیق کرده بودن و همه گفتن بودن ک ما خانواده خوبی هستیمو... همه تعریفمونو کرده بودن.
اما بعد ک اینا از خونمون رفتن بیرون پسره جواب خواهرمو سرد داده بود امروز صبح هم خواهرش زنگ زد گف ک ما فاصلمون دوره راه دوره. توی راه جریمه شدیم بنزینمون تموم شد کم مونده بود تصادف کنیم مامانم واریس داره بابام سرش درد میگیره تو ماشین زیاد بشینه بخاطر اینا جوابمون منفیه 😐 در صورتی ک ما هم هنوز جواب قطعی نداده بودیم. خواهرم هم از پسره سرتره
در صورتی ک خوب پسره از همون اول میدونس ما گیلانیم خانوادش هم میدونستن . ابجیم لیسانس مدیریت داره از دانشگاه گیلان سراسری با معدل 19. الان هم شاغله. (منظورم اینه ک هم تحصیل کردس هم اجتماعی) از لحاط حجاب و... هم در یک سطح بودیم یعنی فاصله طبقاتی نداریم.
خیلی دلخورم. دل هممون شکسته. خواهرم از صبح یه عالمه گریه کرده امروز سرکار نرف.
پسره یکم تلاش نکرد ک خانوادشو راضی کنه
14ماه عمر خواهرم تلف شد خواهرم هم احساساتیه از دیشب 3 بار گریه کردم بخاطرش.
شما بگین انصاف بود این کار؟
خب اگ ناراضی بودن چرا اومدن؟
چرا اینهمه وقت نگفتن راه دوره 😔
ما خیلی معقول و خوب هستیم. خیلی منطقی هستیم. خیلی خوب هم مهمان داری کردیم از خودمون مطمئنم.
یعنی خدا جواب قلب شکسته خواهرمو میده؟ اون پسر چوبشو میخوره؟