عشق سابق مو فرفری قد کوتاه روی سیاه واهو واهو واه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
بلاکید ممنون
استارتر رفتم صداتو تو کانالت گوش کنم نبود که😕
چراغتم که خاموشه😑
بگردم برا گزینه به روز رسانیم😀😐
بروز رسانیم پریود شدبزار دیگه
بعد از سالها متوجه شدم از من خواستگاری کرده اون وقتا من سنم خیلی پایین بود گذشت و گذشت اون ادم بی پول و ... یه شغل خوب پیدا کرده بود و شده بود مدیر یه شرکتی از بس زرنگ بود اینو بعدا فهمیدم حالا یه خونه اطراف تهران و چند تیکه زمین خریده بود بچه ها این وسط خیلی اتفاقا افتاد که نمی تونم تعریف کنم تا اینکه خیلی سال پیش شب میلاد پیامبر بود همه فامیل زنگ می زنن تبریک می گن به بابام بابام هم بیچاره همش می گفت بابا خبری نیست نمی دونم کی شایعه کرده بود که فلانی سارگل و می خواد و رفتن خواستگاری و ... دیگه از اون وقت بود اسم من و اون رو هم گذاشته شد هرچی قسم می خوردم بینمون چیزی نیست می گفتن هست می گفتن اون دوست داره اون پولداره موفقه (هر چند منم بعد دیپلم رفتم سر یه کار خیلی خیلی خوب و کلی درامد داشتم هنر مند بودم دانشجو بودم همه منو موفق ترین دختر فامیل می دونستن ) حالا دیگه وضعش خوب شده بود و همه دخترا براش سرو دست می شکوندن من سالها بود ندیده بودمش چون هر جا می دونستم هست نمی رفتم که بدتر حرف و حدیث نشه تا اینکه حدود 6سال پیش رفتیم شهرستان خونه عموم بودیم و همه دخترعمو و عمه ها و فامیل جمع بودیم چند تا از دخترای فامیل عاشقش شده بودن اینو شنیده بودم یهو یکی سلام کرد همه با هم گفتن ااااااااااا امیر(اسم مستعار) اومد تو یه لحظه نگاه کردم دیدم همه دخترا و زنای فامیل دم پنجرن می گفتن امیر خیلی تغییر کرده و همه داشتن می گفتن وای چقدر تغییر عجب تیکه ای شده و اینا همون وقت دیدم اتاق خالی شد و همه رفتن تو سالن خواهرم گفت بیا بریم ما هم گفتم نمیام من بیام الان دوباره حرف و حدیث می شه من اصن بدم میاد از این ولی همه فکر می کنن خبریه (باور می کنید دخترای فامیل می خواستن منو خفه کنن فکر می کردن اون به خاطر من محلشون نمیزاره ) یهو مامانم اومد گفت سارگل
بیا ببین دخترا چجوری دورشن این انقدر خوش تیپ شده بدو بیا دیوونه و ... منم کنجکاو شدم بین اتاق و سالن پذیرایی یه پنجره کوچیک بود خندم گرفت همه دخترا نشسته بودن دورش رو زمین اون رو مبل بود خخخخ ولی خدایی باورم نمیشد که این همون امیره خیلی خوش تیپ تر شده بود یک ساعتی تو اتاق بودم دیدم فایده نداره عمم هم گیر داده بود بیا سلام علیک کن از دخترای دیگه یاد بگیر بالاخره اومدم تا منو دید از جاش بلند شد گفت تو اینجا بودی ؟ منم گفتم وای امیر نشناختمت چقدر خوب شدی خوش تیپی ها اونم انگار خجالت کشید یهو سرخ شد گفت دختر عمویی که سال تا سال پسرعموشو نمی بینه و بی معرفتی می کنه یه حال نمی پرسه ازش باید از نشناسه و ... یهو دورمو نگاه کردم دیدم همه متعجب نگام می کنن دخترا که با تنفر نگام می کردن منم زود رفتم تو آشپزخونه دیدم عمم و مامانم و خواهرم دوییدن گفتن واسه سارگل چه تحویلت گرفت دیدی جلو پای تو وایساد واسه هیچکدوم دخترا اینطور نبود حالش یه حال دیگه بود و ... منم گفتم ول کنید الکی حرف درنیارید و ... اون عید خیلی با هم بودیم و کل عید همه با هم خانواده ها می رفتیم بیرون و ... ولی بازم سمتش نمی رفتم که حرف و حدیث نشه چون فکر می کردم نمی خوامش من قبلا شنیده بودم خیلی خوش اخلاق و باحال و مودبه ولی باور نمی کردم تو اون تعطیلات خیلی اخلاقش به دلم نشست عید تموم شد و چند روز گذشت یه حال عجیبی داشتم صبحا تا چشمامو باز می کردم اون میومد تو ذهنم تا شب جلو چشمم بود ببببببببببله عاشقش شده بودم گویا گذشت و گذشت دیدم نمی تونم بهش فکر نکنم مونده بودم چیکار کنم تا اینکه شهرستان عروسی یکی از اقوام شد و
