اوایل جونش واسم میداد همش بوس وبغل ونازم میخرید ولی الان بعد هفت سال بکل اخلاقش عوض شده شوهری که اگه دور بود ازم پنجاه بار زنگ میزد وحالمو میپرسید اماحالا یکبارم زنگ نمیزنه به گوشیم،از صبح تاشب که سرکاره،چند وقت پیش خواب بد دیدم چون اقاجدامیخوابه از من ،سریع بیدارشدم ورفتم پیشش دیدم یه گوشی دستش بود وداشت پیام میداد ومن گفتم تو که بیداری اومده بودم بیدارت کنم اماوقتی برگشتم سر جای خودم بخوابم دیدم هم گوسی خودش وهم من بالای سر خودم متم زده بود رفتم پیشش کلا پتو رو کشیده بود رو سرش که انگار خوابه گفتم خوب باکی صحبت میکردی سر صبحی اون گوشیو از کجا اوردی،چون همرنگ گوشیش بود شک نکردم که همون جا گوشیو ازش بگیرم لعنتی،واون کلا حاشا کرد وگفت تو خیالاتی شدی ودستشو رو تمام ایلت قران میکشید اگه من کسیو دارم قران جمم کن،خیرسرش نماز خونه