من خودم یکی از کادری های دوران سربازی شوهرم اومد خونمون ما مشهد بودیم اونا نیشابور اومدن با دوتا بچع من هنوز عروسی نکرده بودم نامزد بودیم س هفته مونده بود ب عروسی جهیزیه خریده یودم فک کنید چقد وسایلام نو بود.... با ی پسر ی ساله و دوتا دختر ۸ و ۶ ساله اومده بودن خونمون بچهاش شیطوووووونها همه وسایلامو ک برق میزدن رو مر از لکه انگشت کردن رفتیم بیرون مرده بزوررررر گفت شام بریم بیرون ناهاد درست کرده بودم مفصلااااا ...شام رفتیم بیرون نزدیک ۳۰۰ تومن سفارش دادن ماهم دمه عروسی دستمون تنگ بود بعد خرید رفتیم آقاهه خریدشو کرد بعد گفت من کارتمو نیاوردم محمد آقا حساب کن شوهره منم بی سر زبون انگار هنوز سربازشه......بعد اومدیم خونه چایی اوردم گفت قهوه بعد میگفت شکلات تلخ ندارین😐گفتم ن گفت واقعا ک😐شوهرم و من سزکار گیرفتیم انتظار نداشتیم دوروز بمونن از چهارشنبه اومدن تا شنبه شنبه میخاستیم بریم سره کار دل تو دلم نبودک بچهاش خونمو چیکار میکنن آقاهه گفت برین سره کار ناراحت میشم بریم جوجه بخریم بریم بیرون همه چسم ما میخریدیم آقاهه ۴۵ سالش بود شوهرمن۲۴ خلاصه جوجه خریدیم و رفتیم پارک اسنا بچهاشونو گذاشتن پیش ما و رفتن گردش تو پارک جنگلی منم ب مامانم زنگ زدمگفتم بزنگ بگو میای اینجا ....تو ماشین بودیم ک گفتم مامانمشون میان😂گفتن خونه شما ک س تا اتاق خاب داره جا هست گفتم بابام میاد دنبالمون واسه تالار و اتلیه بایدبریم قوچان....عروسیم قوچان بود خلاصه با هزار تا زور بیرونشون کردیم .نکته یک ....خونمو ب گند کشیدن...نکته دو....خونه ی تازه دست خالی اومدن.....نکته ۳.نمیرفتن.نکته ۴.بسیار پررو بودن.نکته پنج آقاهه صبح ها بدون اجازه میرفت حموم...... و نکته اخر همش میگف اینو بخد اونو بخر شوهرمو چن بار فرستاد خرید شمام دارین از این مهمونا؟