همش فوشم میده و سره چیزایه الکی قهر میکنه..امروز بخاطر اینکه مامانم اومده اینجا میگه چرا قبلش ب من نگفتی باید اجازه میگرفتی ک بیاد خب من مامانمو دعوت نکردم خودش زنگید گف میام شوهرمم نیس جاده س...اون روز چن بار پیام دادم ج نداد منم گفتم فک کن مامانتم ج بده ج اونو ک زود میدی وقتی اومد خونه خواب بودم نفهمیدم یهو تو خواب بودم دیدم داره با کمربند میزنه منو...الانم گفته برو تو خودسری بخدا ن رفیق برام گذاشته ن دوست ن خانواده هیشکیییی چون دوس نداره من با کسی در ارتباط باشم هیچ جا هم نمیزاره برم خودشم ی تفریح نمیبره منو بچه هم ندارم بچه ها نمیتونم طلاق بگیرم ازدواج دوممه مامانم دق میکنه...خیلی دلم گرفته خودشم ک راننده ماشین سنگینه نیس تنهااااام قهرم ک میکنه یادش ازم نمیاد دلم داره میترکه کاش بمیرم راحت باشم