مرسی الینا جونم همیشه شرمنده می کنی عزیزم. عید تو هم مبارک 
خلاصه قسمت 63
ابرو و بانو قرار برای چند روزی برن خارج از کشور و قرار بانو تو یه کلینیک بستری بشه قرار به مردم هم بگن برای خرید عروسی میرن
کوزی واسه طلاق رفت پیش وکیل. وکیله بهش گفت شما تازه ازدواج کردید مشکلتون چیه؟ کوزی جواب داد تفاهم نداریم! وکیل هم گفت داد خواست رو اجرا می کنه
سیمای پاشد رفت محل کار جمره گفت باید با گونی صجبت کنم و گفت نمی خواد به همه خبر بدی خودم به اندازه کافی مشکل دارم که جمره گفت گونی جلسه هستش!
تو جلسه شرکت قرار شد دکه هایی که ماکارا می فروشن جمع شن و فقط در سطح فروشگاه های زنجیره ای توزیع شن (کوزی و علی هم مسئول فروش دکه ها هستن).
گونی همونطور که تو جلسه نشسته بود فکرش رفت به زمانی که واسه محصولشون می خواستن اسم انتخاب کنن کوزی گفت اسمش رو بذاریم ماکارا شبیه ماکارونی هم هست اینجوری می چرخه دیگه عین ماکارونی!
همینطور یادش اومد که کوزی پیشنهاد فروش خمیر یخ زده ماکارا رو تو سوپرمارکت ها داد. زمانی رو یادش اومد که کوزی می گفت آیندمون خیلی روشنه! با هم دیگه شاهد پیشرفتمون می شیم...
بعد اتمام جلسه گونی سیمای رو دید که منتظرشه. سیمای گفت من برای طلاق شرایطی دارم. من از رازتون خبر دارم. گونی گفت چیزی رو نمی تونی ثابت کنی. سیمای جواب داد همینکه همه رو به شک بندازم کافیه. اون موقع همه چه فکری می کنن؟... خلاصه که باج می خواد. گونی به جمره گفت از اومدن سیمای حرفی به کوزی نزن
خدمتکار هتل از طرف یه ناشناس یه دسته گل برد دم اتاق سیمای.
رو کارت نوشته بود که اصلا فکر نکن تنها موندی چون که من باهاتم.
سیمای که فکر کرد دسته گل رو سامر فرستاده زنگ زد بهش. سامر جواب داد گفت آخه تو با چه رویی بهم زنگ می زنی عوضی؟ تو چه دختر پررو و بی شخصیتی هستی! برو یه احمق دیگه رو واسه خودت پیدا کن اشغال. گمشوووووووو
علی از صبح هزار بار به سامر زنگ زده بود. دوستای سامر بهش گفتن تا ما اینجاییم زنگ بزن ببین چکار داره. اونم زنگ زد علی گفت می خوام خسارتت رو بدم.
علی رفت تو کلوب پولو تحویل بده. سامر گفت سیمای هنوز بهم زنگ میزنه. گوشیش رو داد به علی گفت لطف کن ببین زن شوهردارتون چه اس ام اس هایی به من داده! اس داده بود منم می خوام زودتر ببینمت کی برمی گردی؟ خونه رو ردیف کردم شنبه می تونیم همدیگرو ببینیم! سیمای بی حیا تف تف تف
سامر گفت تماس ها رو هم نگاه کن ببین کی زنگ زده! ببین کی دنبال کیه؟ خودت نگاه کن. علی گفت خدا اونم لعنت کنه
بعد اون دوستای لات سامر دست های علی رو گرفتن سامر افتاد به جونش.
کوزی که نگران علی شده بود اومد تو کلوب علی رو نجات داد همشونم لت و پار کرد. سامر که تا حالا زر زر می کرد افتاده بود به التماس که کوزی نزنتش. کوزی هم گفت التماس نکن بیا اینجا
علی آش و لاش رو برد خونش. علی گفت تو دست از فدا کردن خودت واسه بقیه برنمی داری. به خاطر گونی 4 سال تو زندان به خاطر علی هم 4 تا گردن کلفت رو کتک زدی. کوزی فهمید سیمای ماجرا رو به علی گفته
مامانت اینا زورت کردن به جای گونی خودت رو معرفی کنی؟ کوزی گفت خودم خواستم این کارو بکنم به گونی ربطی نداره. گونی فردای اون روز کنکور داشت اگه پلیس ها می بردنش نمی تونست کنکور بده اونوقت الان نه شرکتی داشت نه شغل مناسبی. علی گفت می شد مثل الان تو مگه نه!
فرداش کوزی رفت شرکت. گونی گفت قرارداد رو امضا کردیم ماکارا قرار جهانی بشه کوزی خیلی خوشحال شد و گفت می دونستم تو این کار موفق میشیم... گونی گفت توافق کردیم دکه ها رو جمع کنیم. دیگه همه چی از یه کمپانی به صورت منظم قرار پخش شه. بعد گفت تا امروز پول خوبی بدست آوردیم بگیر اینم سهمه توئه! یه پاکت پول رو گذاشت جلو کوزی.
کوزی گفت ما مگه با هم این کارو شروع نکردیم؟ مگه با هم به اینجا نرسوندیم؟ گونی گفت اگه دکه ها رو نمی بستیم باز به کارت ادامه می دادی ولی همه چی قرار از یه جا پخش بشه دیگه کاری واسه تو نمی مونه. کوزی اشک تو چشماش جمع شده بود گفت یعنی میگی تو شرکت کاری واسم پیدا نمیشه؟ گونی گفت از بازاریابیش تا حسابداریش دست آدم های با تجربه می افته!
کوزی از شرکت زد بیرون رفت کنار ساحل نسشت و...
ابرو و بانو قرار برای چند روزی برن خارج از کشور و قرار بانو تو یه کلینیک بستری بشه قرار به مردم هم بگن برای خرید عروسی میرن
کوزی واسه طلاق رفت پیش وکیل. وکیله بهش گفت شما تازه ازدواج کردید مشکلتون چیه؟ کوزی جواب داد تفاهم نداریم! وکیل هم گفت داد خواست رو اجرا می کنه
سیمای پاشد رفت محل کار جمره گفت باید با گونی صجبت کنم و گفت نمی خواد به همه خبر بدی خودم به اندازه کافی مشکل دارم که جمره گفت گونی جلسه هستش!
تو جلسه شرکت قرار شد دکه هایی که ماکارا می فروشن جمع شن و فقط در سطح فروشگاه های زنجیره ای توزیع شن (کوزی و علی هم مسئول فروش دکه ها هستن).
گونی همونطور که تو جلسه نشسته بود فکرش رفت به زمانی که واسه محصولشون می خواستن اسم انتخاب کنن کوزی گفت اسمش رو بذاریم ماکارا شبیه ماکارونی هم هست اینجوری می چرخه دیگه عین ماکارونی!
همینطور یادش اومد که کوزی پیشنهاد فروش خمیر یخ زده ماکارا رو تو سوپرمارکت ها داد. زمانی رو یادش اومد که کوزی می گفت آیندمون خیلی روشنه! با هم دیگه شاهد پیشرفتمون می شیم...
بعد اتمام جلسه گونی سیمای رو دید که منتظرشه. سیمای گفت من برای طلاق شرایطی دارم. من از رازتون خبر دارم. گونی گفت چیزی رو نمی تونی ثابت کنی. سیمای جواب داد همینکه همه رو به شک بندازم کافیه. اون موقع همه چه فکری می کنن؟... خلاصه که باج می خواد. گونی به جمره گفت از اومدن سیمای حرفی به کوزی نزن
خدمتکار هتل از طرف یه ناشناس یه دسته گل برد دم اتاق سیمای.
رو کارت نوشته بود که اصلا فکر نکن تنها موندی چون که من باهاتم.
سیمای که فکر کرد دسته گل رو سامر فرستاده زنگ زد بهش. سامر جواب داد گفت آخه تو با چه رویی بهم زنگ می زنی عوضی؟ تو چه دختر پررو و بی شخصیتی هستی! برو یه احمق دیگه رو واسه خودت پیدا کن اشغال. گمشوووووووو
علی از صبح هزار بار به سامر زنگ زده بود. دوستای سامر بهش گفتن تا ما اینجاییم زنگ بزن ببین چکار داره. اونم زنگ زد علی گفت می خوام خسارتت رو بدم.
علی رفت تو کلوب پولو تحویل بده. سامر گفت سیمای هنوز بهم زنگ میزنه. گوشیش رو داد به علی گفت لطف کن ببین زن شوهردارتون چه اس ام اس هایی به من داده! اس داده بود منم می خوام زودتر ببینمت کی برمی گردی؟ خونه رو ردیف کردم شنبه می تونیم همدیگرو ببینیم! سیمای بی حیا تف تف تف
سامر گفت تماس ها رو هم نگاه کن ببین کی زنگ زده! ببین کی دنبال کیه؟ خودت نگاه کن. علی گفت خدا اونم لعنت کنه
بعد اون دوستای لات سامر دست های علی رو گرفتن سامر افتاد به جونش.
کوزی که نگران علی شده بود اومد تو کلوب علی رو نجات داد همشونم لت و پار کرد. سامر که تا حالا زر زر می کرد افتاده بود به التماس که کوزی نزنتش. کوزی هم گفت التماس نکن بیا اینجا
علی آش و لاش رو برد خونش. علی گفت تو دست از فدا کردن خودت واسه بقیه برنمی داری. به خاطر گونی 4 سال تو زندان به خاطر علی هم 4 تا گردن کلفت رو کتک زدی. کوزی فهمید سیمای ماجرا رو به علی گفته
مامانت اینا زورت کردن به جای گونی خودت رو معرفی کنی؟ کوزی گفت خودم خواستم این کارو بکنم به گونی ربطی نداره. گونی فردای اون روز کنکور داشت اگه پلیس ها می بردنش نمی تونست کنکور بده اونوقت الان نه شرکتی داشت نه شغل مناسبی. علی گفت می شد مثل الان تو مگه نه!
فرداش کوزی رفت شرکت. گونی گفت قرارداد رو امضا کردیم ماکارا قرار جهانی بشه کوزی خیلی خوشحال شد و گفت می دونستم تو این کار موفق میشیم... گونی گفت توافق کردیم دکه ها رو جمع کنیم. دیگه همه چی از یه کمپانی به صورت منظم قرار پخش شه. بعد گفت تا امروز پول خوبی بدست آوردیم بگیر اینم سهمه توئه! یه پاکت پول رو گذاشت جلو کوزی.
کوزی گفت ما مگه با هم این کارو شروع نکردیم؟ مگه با هم به اینجا نرسوندیم؟ گونی گفت اگه دکه ها رو نمی بستیم باز به کارت ادامه می دادی ولی همه چی قرار از یه جا پخش بشه دیگه کاری واسه تو نمی مونه. کوزی اشک تو چشماش جمع شده بود گفت یعنی میگی تو شرکت کاری واسم پیدا نمیشه؟ گونی گفت از بازاریابیش تا حسابداریش دست آدم های با تجربه می افته!
کوزی از شرکت زد بیرون رفت کنار ساحل نسشت و...
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
مرررررررسی سروناز جون ... آخ که دلم برای کوزی کبااااب شد طفلکی چه حالی شد وقتی شنید دیگه نباید کار کنه !!!! هر روز بیشتر از دیروز از گونی بدم میاد
آره واقعا بی معرفته فقط فکر پیشرفت خودشه این هندان هم همش ازش طرفداری می کنه
مرسی خلاصه هات عالیه 
بچه ها ممنون از خلاصه هاتووووووووووووووووون
اون عکسی که خواستگاری گونی ازر جمره قسمت چندمش میشه؟
اون عکسی که خواستگاری گونی ازر جمره قسمت چندمش میشه؟
ببخشید تا حالا مثل یه آدم باشخصیت حرف بد نزدم ولی نمی تونم خودمو کنترل کنم
ای تف به گونی تف به سیمای
بمیرن 2تاییشون آشغالن .......
........
.............
...........
................
ای تف به گونی تف به سیمای
بمیرن 2تاییشون آشغالن .......
........
.............
...........
................
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
