جالبه من تاپیک قبلیتونو خوندم همچین شرایطی دقیقا واسه منم پیش اومده با این تفاوت ها ک ایشون پسر دایی مامانمه و منم علاقه ای بهشون ندارم و تو اینستا باهاش حرف نزدم ولی از وقتی ک ۱۳ ساله بودم و اون ۱۸ ساله تا الان ک ۲۰ سالمه و اون۲۵ سالشه همش بهم زل میزنه ی جوری محوم میشه ک خجالت می کشم واقعا🙈به مامانم گفتنمبهم گفت خب برو بگو چرا اینطوری نگاه می کنی آدم ندیدی و یا آنکه بگو من قصد دوستی یا ازدواج ندارم😂خب فامیل بودیم و منم دختر پس هیچ وقت همچین غلطی نمی کردم اما تو مراسم ختم مامان بزرگش دیگه طناب می فرستاد اما من چی کردم؟؟حتی نگاشم نکردم از اون پایه سعی میکنه منو ببینه ی وره دیگه رو نگا کنه اما میبینم وقتی حواسم نیست(البته اون اینطور فک میکنه) زیر زیرکی نگام میکنه اما اصلا محلش نمیدم به نظرم پسر اگه دختر رو بخواد دیگه این هندی بازیا چیه خو بیا جلو یا ردمیکنه یا قبول😒
نمیدونم..اره خوب حرف درسته ..اما شاید می ترسه..می ترسه قبول نکنیم ..از این طرف محمدرضا میدونه من دردونه ام بابام به هر کسی شوهرم نمیده ..باید همچیش اکی باشه ..این هنوز جا داره ..و اینکه الان وضع مملکت مناسب ازدواج نیست ..
استارتر ی سوال
خودت تو اینستا اونو دنبال کردی یا اون تورو؟؟
اول دخترخاله ام فالو کرد ..بعد من فالوش کردم..اون درخواست داد قبول کردم..بعد من تو بیوم نوشته بودم فاطمه ( فامیل) آمد دایرکت گفت فامیلین؟ و اینا .منم گفتم فاطمه ،دختر محمد ..ولی می دونست منم ..هم چون داداشم رو استوری کرده بودم و اینکه عکس بچیگام رو گذاشته بودم و واقعا واضح بود منم..چون ما تمام بچیگمون رو باهم بودیم باهم بزرگ شدیم..
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
53 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
