2737
2739
عنوان

امان از وقتی که یه چیزی تو دهنم بیفته😧😧😧

| مشاهده متن کامل بحث + 255 بازدید | 48 پست
شماها تبليغارو چه بادقت نگاه ميكنيد كه حفظم ميشيد

روزی هزار بار نشون میده 

ما نسلی بودیم که پنجشنبه ها تعطیل نبودیم و میرفتیم مدرسه یعنی فقط یه جمعه رو داشتیم ولی همونم خیلی بهمون خوش میگذشت...یادمه پنجشنبه ها تا میرسیدم خونه مامانم میگفت بشین سریع تکالیف تو انجام بده تا بریم خونه عزیز منم تند تند کارامو میکردم و خسته و کوفته ولی سرشار از هیجان راهی میشدیم،همه اونجا بودن دایی هام خاله ها و دایی های مامانم که بچه هاشون همسن من بودن وای که چقدر با صفا بود.‌..کوچک و بزرگ همه با هم بازی میکردیم کسی سرش تو موبایل نبود.یک ساعت قبل خواب همه بچه ها میرفتیم رختخواب رو میریختیم و کلی کیف میکردیم بعدم که بغل به بغل جا پهن میکردیم و میرفتیم تو رختخواب ولی تا صبح بیدار بودیم و حرف میزدیم صبحم با بوی تازه نون بربری بیدار میشدیم یادش بخیر چه سفره ای پهن میکردیم از این سر سالن تا اون سر بعد میرفتیم تا ظهر بازی اکثرا نهار آش رشته یا آبگوشت داشتیم وااااای چه عطر و بویی داشت...یکی از دایی های مامانم تنبک میزد پسر خاله مامانم سنتور بقیه هم که همه ماشاالله خواننده برنامه بعد ظهرامون بزن و بکوب و بخون بود هر کی برا دل خودش یه آهنگ و شروع میکرد و بقیه هم همراهیش میکردن...گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم‌‌...😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢   چقدر دلم برا اون موقع ها تنگ شده😔😔😔😔😔😔😔😔😔 

چه درمان هایی برای آهنگ سمج وجود دارد؟

  • گوش دادن به یک آهنگ دیگر
  • فکر کردن به چیزهای دیگر: صحبت کردن با یک نفر، حل کردن جدول، گشتن به دنبال شی گمشده
هرآنچه میخواهی ، آنسوی ترس توست و پادزهر ترس ، اقدام است 💪👍


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

😠😠حالا چطور یادم بره😭

نمیره

ما نسلی بودیم که پنجشنبه ها تعطیل نبودیم و میرفتیم مدرسه یعنی فقط یه جمعه رو داشتیم ولی همونم خیلی بهمون خوش میگذشت...یادمه پنجشنبه ها تا میرسیدم خونه مامانم میگفت بشین سریع تکالیف تو انجام بده تا بریم خونه عزیز منم تند تند کارامو میکردم و خسته و کوفته ولی سرشار از هیجان راهی میشدیم،همه اونجا بودن دایی هام خاله ها و دایی های مامانم که بچه هاشون همسن من بودن وای که چقدر با صفا بود.‌..کوچک و بزرگ همه با هم بازی میکردیم کسی سرش تو موبایل نبود.یک ساعت قبل خواب همه بچه ها میرفتیم رختخواب رو میریختیم و کلی کیف میکردیم بعدم که بغل به بغل جا پهن میکردیم و میرفتیم تو رختخواب ولی تا صبح بیدار بودیم و حرف میزدیم صبحم با بوی تازه نون بربری بیدار میشدیم یادش بخیر چه سفره ای پهن میکردیم از این سر سالن تا اون سر بعد میرفتیم تا ظهر بازی اکثرا نهار آش رشته یا آبگوشت داشتیم وااااای چه عطر و بویی داشت...یکی از دایی های مامانم تنبک میزد پسر خاله مامانم سنتور بقیه هم که همه ماشاالله خواننده برنامه بعد ظهرامون بزن و بکوب و بخون بود هر کی برا دل خودش یه آهنگ و شروع میکرد و بقیه هم همراهیش میکردن...گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم‌‌...😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢   چقدر دلم برا اون موقع ها تنگ شده😔😔😔😔😔😔😔😔😔 
ببخشید عکس پروفایل تون رو از کجا برداشتید؟ منم میخوام اینجوری پیدا نمیکنم ولی

عزیزم اسمشون دولیفی هست . تو گوگل بزنی عکساشون میاد .یا تو سرچ اینستا بزن dollify# کلی ازشون عکس میاد

❤شروع چالش لاغری تا عید بامداد خمار از ۸ دی ۹۸❤ وزن اولیه : ۱۲۰ ❤ وزن هدف تا عید : ۱۱۰ ❤ هدف بعدی  : ۹۰💪 ❤ هدف بعدش : ۷۰💪💪 ❤ هدف نهایی : ۵۰ 💪💪💪❤  من میتونم 
2731
عزیزم، حالتهای وسواس یا استرس و اضطراب داری؟ تو نت سرچ کردم راهکارای خوبی داده

خیلی استرس و اضطراب دارم

از وقتی دخترم به دنیا آمده شدیدتر شده😢😢😢

ما نسلی بودیم که پنجشنبه ها تعطیل نبودیم و میرفتیم مدرسه یعنی فقط یه جمعه رو داشتیم ولی همونم خیلی بهمون خوش میگذشت...یادمه پنجشنبه ها تا میرسیدم خونه مامانم میگفت بشین سریع تکالیف تو انجام بده تا بریم خونه عزیز منم تند تند کارامو میکردم و خسته و کوفته ولی سرشار از هیجان راهی میشدیم،همه اونجا بودن دایی هام خاله ها و دایی های مامانم که بچه هاشون همسن من بودن وای که چقدر با صفا بود.‌..کوچک و بزرگ همه با هم بازی میکردیم کسی سرش تو موبایل نبود.یک ساعت قبل خواب همه بچه ها میرفتیم رختخواب رو میریختیم و کلی کیف میکردیم بعدم که بغل به بغل جا پهن میکردیم و میرفتیم تو رختخواب ولی تا صبح بیدار بودیم و حرف میزدیم صبحم با بوی تازه نون بربری بیدار میشدیم یادش بخیر چه سفره ای پهن میکردیم از این سر سالن تا اون سر بعد میرفتیم تا ظهر بازی اکثرا نهار آش رشته یا آبگوشت داشتیم وااااای چه عطر و بویی داشت...یکی از دایی های مامانم تنبک میزد پسر خاله مامانم سنتور بقیه هم که همه ماشاالله خواننده برنامه بعد ظهرامون بزن و بکوب و بخون بود هر کی برا دل خودش یه آهنگ و شروع میکرد و بقیه هم همراهیش میکردن...گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم‌‌...😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢   چقدر دلم برا اون موقع ها تنگ شده😔😔😔😔😔😔😔😔😔 
2740
چه درمان هایی برای آهنگ سمج وجود دارد؟ گوش دادن به یک آهنگ دیگر فکر کردن به چیزهای دیگر: صحبت ک ...

واقعا پس یه نوع مریضیه که درمان داره!!!!

ما نسلی بودیم که پنجشنبه ها تعطیل نبودیم و میرفتیم مدرسه یعنی فقط یه جمعه رو داشتیم ولی همونم خیلی بهمون خوش میگذشت...یادمه پنجشنبه ها تا میرسیدم خونه مامانم میگفت بشین سریع تکالیف تو انجام بده تا بریم خونه عزیز منم تند تند کارامو میکردم و خسته و کوفته ولی سرشار از هیجان راهی میشدیم،همه اونجا بودن دایی هام خاله ها و دایی های مامانم که بچه هاشون همسن من بودن وای که چقدر با صفا بود.‌..کوچک و بزرگ همه با هم بازی میکردیم کسی سرش تو موبایل نبود.یک ساعت قبل خواب همه بچه ها میرفتیم رختخواب رو میریختیم و کلی کیف میکردیم بعدم که بغل به بغل جا پهن میکردیم و میرفتیم تو رختخواب ولی تا صبح بیدار بودیم و حرف میزدیم صبحم با بوی تازه نون بربری بیدار میشدیم یادش بخیر چه سفره ای پهن میکردیم از این سر سالن تا اون سر بعد میرفتیم تا ظهر بازی اکثرا نهار آش رشته یا آبگوشت داشتیم وااااای چه عطر و بویی داشت...یکی از دایی های مامانم تنبک میزد پسر خاله مامانم سنتور بقیه هم که همه ماشاالله خواننده برنامه بعد ظهرامون بزن و بکوب و بخون بود هر کی برا دل خودش یه آهنگ و شروع میکرد و بقیه هم همراهیش میکردن...گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم‌‌...😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢   چقدر دلم برا اون موقع ها تنگ شده😔😔😔😔😔😔😔😔😔 
چه درمان هایی برای آهنگ سمج وجود دارد؟ گوش دادن به یک آهنگ دیگر فکر کردن به چیزهای دیگر: صحبت ک ...

امتحان میکنم

ما نسلی بودیم که پنجشنبه ها تعطیل نبودیم و میرفتیم مدرسه یعنی فقط یه جمعه رو داشتیم ولی همونم خیلی بهمون خوش میگذشت...یادمه پنجشنبه ها تا میرسیدم خونه مامانم میگفت بشین سریع تکالیف تو انجام بده تا بریم خونه عزیز منم تند تند کارامو میکردم و خسته و کوفته ولی سرشار از هیجان راهی میشدیم،همه اونجا بودن دایی هام خاله ها و دایی های مامانم که بچه هاشون همسن من بودن وای که چقدر با صفا بود.‌..کوچک و بزرگ همه با هم بازی میکردیم کسی سرش تو موبایل نبود.یک ساعت قبل خواب همه بچه ها میرفتیم رختخواب رو میریختیم و کلی کیف میکردیم بعدم که بغل به بغل جا پهن میکردیم و میرفتیم تو رختخواب ولی تا صبح بیدار بودیم و حرف میزدیم صبحم با بوی تازه نون بربری بیدار میشدیم یادش بخیر چه سفره ای پهن میکردیم از این سر سالن تا اون سر بعد میرفتیم تا ظهر بازی اکثرا نهار آش رشته یا آبگوشت داشتیم وااااای چه عطر و بویی داشت...یکی از دایی های مامانم تنبک میزد پسر خاله مامانم سنتور بقیه هم که همه ماشاالله خواننده برنامه بعد ظهرامون بزن و بکوب و بخون بود هر کی برا دل خودش یه آهنگ و شروع میکرد و بقیه هم همراهیش میکردن...گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم‌‌...😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢   چقدر دلم برا اون موقع ها تنگ شده😔😔😔😔😔😔😔😔😔 
خیلی استرس و اضطراب دارم از وقتی دخترم به دنیا آمده شدیدتر شده😢😢😢

اگه امکانش رو داری برو دکتر، چیزیه که مدام داره اذیتت میکنه، خدایی نکرده تشدید میشه، اگه هزینه ی دکتر برات زیاد میشه، میتونی بیمارستان هم مراجعه کنی، یه اپ هست برای نوبت گرفتن دکترایی که بیمارستان خدمات میدن، اپلیکیشن ۲۴

برای خیلیا همینجوری نوبت گرفتم و رفتن و خیلی هم راضی بودن و کلی دعام کردم😊

هرآنچه میخواهی ، آنسوی ترس توست و پادزهر ترس ، اقدام است 💪👍
اگه امکانش رو داری برو دکتر، چیزیه که مدام داره اذیتت میکنه، خدایی نکرده تشدید میشه، اگه هزینه ی دکت ...

اتفاقا تو فکر هستم که حتما برم دکتر

چون بعضی از رفتارام وسواس گونه شده متاسفانه

میترسم رو تربیت دخترم هم تاثیر بزاره

مرسی از راهنماییت

منم حتما دعات میکنم

ما نسلی بودیم که پنجشنبه ها تعطیل نبودیم و میرفتیم مدرسه یعنی فقط یه جمعه رو داشتیم ولی همونم خیلی بهمون خوش میگذشت...یادمه پنجشنبه ها تا میرسیدم خونه مامانم میگفت بشین سریع تکالیف تو انجام بده تا بریم خونه عزیز منم تند تند کارامو میکردم و خسته و کوفته ولی سرشار از هیجان راهی میشدیم،همه اونجا بودن دایی هام خاله ها و دایی های مامانم که بچه هاشون همسن من بودن وای که چقدر با صفا بود.‌..کوچک و بزرگ همه با هم بازی میکردیم کسی سرش تو موبایل نبود.یک ساعت قبل خواب همه بچه ها میرفتیم رختخواب رو میریختیم و کلی کیف میکردیم بعدم که بغل به بغل جا پهن میکردیم و میرفتیم تو رختخواب ولی تا صبح بیدار بودیم و حرف میزدیم صبحم با بوی تازه نون بربری بیدار میشدیم یادش بخیر چه سفره ای پهن میکردیم از این سر سالن تا اون سر بعد میرفتیم تا ظهر بازی اکثرا نهار آش رشته یا آبگوشت داشتیم وااااای چه عطر و بویی داشت...یکی از دایی های مامانم تنبک میزد پسر خاله مامانم سنتور بقیه هم که همه ماشاالله خواننده برنامه بعد ظهرامون بزن و بکوب و بخون بود هر کی برا دل خودش یه آهنگ و شروع میکرد و بقیه هم همراهیش میکردن...گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم‌‌...😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢   چقدر دلم برا اون موقع ها تنگ شده😔😔😔😔😔😔😔😔😔 
فکر میکردم منم تنهام جوین جوین.  عالیس عالیه همشو بده  رادیوها روشن کنی بدتر می ره رومخت

منم فکر میکردم تنهام

ما نسلی بودیم که پنجشنبه ها تعطیل نبودیم و میرفتیم مدرسه یعنی فقط یه جمعه رو داشتیم ولی همونم خیلی بهمون خوش میگذشت...یادمه پنجشنبه ها تا میرسیدم خونه مامانم میگفت بشین سریع تکالیف تو انجام بده تا بریم خونه عزیز منم تند تند کارامو میکردم و خسته و کوفته ولی سرشار از هیجان راهی میشدیم،همه اونجا بودن دایی هام خاله ها و دایی های مامانم که بچه هاشون همسن من بودن وای که چقدر با صفا بود.‌..کوچک و بزرگ همه با هم بازی میکردیم کسی سرش تو موبایل نبود.یک ساعت قبل خواب همه بچه ها میرفتیم رختخواب رو میریختیم و کلی کیف میکردیم بعدم که بغل به بغل جا پهن میکردیم و میرفتیم تو رختخواب ولی تا صبح بیدار بودیم و حرف میزدیم صبحم با بوی تازه نون بربری بیدار میشدیم یادش بخیر چه سفره ای پهن میکردیم از این سر سالن تا اون سر بعد میرفتیم تا ظهر بازی اکثرا نهار آش رشته یا آبگوشت داشتیم وااااای چه عطر و بویی داشت...یکی از دایی های مامانم تنبک میزد پسر خاله مامانم سنتور بقیه هم که همه ماشاالله خواننده برنامه بعد ظهرامون بزن و بکوب و بخون بود هر کی برا دل خودش یه آهنگ و شروع میکرد و بقیه هم همراهیش میکردن...گل سنگم گل سنگم چی بگم از دل تنگم‌‌...😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢   چقدر دلم برا اون موقع ها تنگ شده😔😔😔😔😔😔😔😔😔 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز