منم نوشتم تو چی عشقت عشق بود. به من میگی عاشق خانمت بودی اما الان داری بهش خیانت می‌کنی ، میگی منو دوست داری ولی انتظار داری با مردی بمونم که زن و بچه داره و از عذاب وجدان این رابطه و فکر اینکه همه ی عشق یک مرد نیستم آسیب ببینم. اونم منی که بهت گفتم بود چقدر از پدرم واسه زن باز بودن و خیانت کردناش متنفرم. بهش گفتم امتحانت اشتباهه. این امتحان عشق نیست ، عشق در ذات خودش پاکه ، کثیف نیست ، پلید نیست ، بودن من با یه مرد متاهل و موندن تو با من اگه متاهل بودم اسمش عشق نیست ، هوسه ، کثافتکاریه ، افسار دست شهوت دادنه. گفتم تو به من همون اول میگفتی متاهلی می‌دیدی که یک ساعت هم نمی‌نشستم پای حرفات
ب پیر ب پیغمبر از هرجا پرسیدیم گفتن خوبه محل کارش محله اخه خواهرشو دو عروس هنوز جدا نشده بودن فقط یکی اون موقع که من عروسشون شدم،بعداینکه عرویشون شدم یکی یجی اومدن خونه ننشون بخدا خودم هنگ بودم چی شده...بقران از بس شوهرمو دوس داشتم اصلا از شوهرم سوال نمیکردن چی شده ناراحت نشه تازه اصلا ب من معلومش نمیکردن من چن وقت بعد رفتنشون فهمیدم دیدم خیلی وقته اونام نمیان خونه مادر شوهرم اواخر خودم درگیر همین موضوع توزندگیم بودم کلا دیگه رفتوامد نداشتم
چراپیاماتون برامن نمیاد!
اگه خواستی عکس شوهرتم بزار
افاتون خودش چ تحفه ایه.؟؟؟
مردا معلوم نیست چه مرگشونه نمیتونید زن نگیرید
دیدین
پیااما چراپاک شدن+!!!!!
