2737
2734

5سالم که بود با خانواده داشتیم تو خیابون میرفتیم که یه خانم فقیر دیدیم، مامانم بهش پول داد و رفتن ولی من متوجه نشدم که رفتن و چون خانمه چادری بود مثل مادرم و چادر رو صورتش بود فکر میکردم مادرمه همینجور وایساده بودم بهش میگفتم به منم پول بده به منم پول بده،میدیدم نمیده بهش گفتم چرا بهم پول نمیدی😅😅😅😅که جلوتر مادرم  صدام زد فهمیدم چه سوتی دادم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

اخی😂😂😂😂😂

من و نامزدم اون دفعه رفتیم با هم بیرون دندونش درد میکرد رفتیم مطب یکی از دوستاش منم دقت نکردم کجا میریم وارد شدم نامزدم همینجور داشت میرفت سمت اتاق دست منم میکشید باخودش😂منشی اومد گفت اقا کجا گفت دوستم هستن کارشون دارم گفت خب بگید چی کارشون دارید گفت خانوم کارتون دارم میگم دوستم هستم یه دفعه منشی گفت اینجا مطب زنان و زایمان هست😂😂😂😂😂نامزدم یه نگاه به من کرد سرشو انداخت پایین فقققط رفت بیرون انقققدررر خندیدم ازش بهش میگفتم حقته تا دفعه دیگه نخوای با پارتی بری داخل

2738

چندسال پیش تو خیابون یه گزارشگر اومد و ازم پرسید نظرتون راجب مهمونی خدا چیه؟ منم گفتم مهمونی خدا خیلی خوبه همش از خدا صحبت میکنن باز گزارشگره تکرار کرد یعنی مهمونی خدا با بقیه مهمونی ها فرقی نداره من با تحکم گفتم میگم که مهمونی خدا خیلی خوبه عرفانیه به ما که خیلی خوش میگذره بعد خدافظی هنوز دور نشده بودم دوزاریم افتاد منظورش چی بوده 😂😂😂 تا چند ماه فوبیای اینو داشتم سوتیم تو تلویزیون و فضای مجازی پخش شه. 😅😅

خ د ا ی ا آینده پنهان است ولی آسوده ام چون تو را میبینم و تو همه چیز را
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز