نوزاد ده ماهم شبابیقراره صفحه 3 | تبادل نظر نی نی سایت

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

وقتی مامیشو کثیف میکنه یا خوابش میاد چشم و گوششو میخارونه

تازه عوضشرکردم.خوابش میاد ولی بیقراره

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

02:22

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

گوشش عفونت کرده...فردا حتما ببرش دکتر تا گوشاش رو معاینه کنه..پسر منم ایطور بود دقیقا

واسه دردگوش چی خوبه بزنم تافردا

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

02:23

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

شاید تشنه میشه

وای خسته شدم پشت پام باد کرده

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

02:25

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

شاید تشنه میشه

اب بدم ببینم

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

02:26

گلبهی

عضویت: 1396/04/24

تعداد پست: 4399

واسه دردگوش چی خوبه بزنم تافردا

سرخود نمیشه دارو داد چون برحسب میزان عفونت چرک خشک کن میدن بهش...اگر میتونی دوبرابر وزنش استامینوفن بده که بتونه بخوابه تا فردا...حتما ببرش دکتر..پشت گوش نندازیا

سپهرم..آسمون آبیه زندگیه من...ممنون که قبول کردی من مادرت باشم❤

1398/08/22

|

02:27

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

ممکنه برای دندوناش باشه یه پیاز رو پوست بگیر توش رو خالی کن توش کمی رازیانه و زیره بزار بعد یکم خمی ...

واسه چی خوبه

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

02:28

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

سرخود نمیشه دارو داد چون برحسب میزان عفونت چرک خشک کن میدن بهش...اگر میتونی دوبرابر وزنش استامینوفن ...

روغن زیتون میشه پشت گوشش بزنم

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

02:30

ننه۵

عضویت: 1396/10/17

تعداد پست: 3367

واسه چی خوبه

پیاز ضدعفونی کننده است برای سرماخوردگی عفوتت خارش و رازیانه و زیره خاصیت مسکن و ارامشبخش ضد عفونی دارن

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

1398/08/22

|

06:29

ننه۵

عضویت: 1396/10/17

تعداد پست: 3367

واسه چی خوبه

ما عربیم بچه هامون که میخوان دندون در بیارن یا سرما میخورن اینو براشون درست میکنیم ارام میشن و خوابشون میگیره امتحان کن ضرر نداره

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

1398/08/22

|

06:31

ننه۵

عضویت: 1396/10/17

تعداد پست: 3367

حتی برای اسهال هم خوبه با عرض معذرت یکم پشتشون هم میمالیم میکروب کشه

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

1398/08/22

|

06:32

ننه۵

عضویت: 1396/10/17

تعداد پست: 3367

گرمیچر نده توش الکله

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️

1398/08/22

|

06:33

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

ما عربیم بچه هامون که میخوان دندون در بیارن یا سرما میخورن اینو براشون درست میکنیم ارام میشن و خوابش ...

واقعا....ایران هستین

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

08:26

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

پیاز ضدعفونی کننده است برای سرماخوردگی عفوتت خارش و رازیانه و زیره خاصیت مسکن و ارامشبخش ضد عف ...

حتما درست میکنم

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

08:27

مدیر استارتر

عضویت: 1398/07/25

تعداد پست: 3056

حتی برای اسهال هم خوبه با عرض معذرت یکم پشتشون هم میمالیم میکروب کشه

تشکر

نیازی ب پرواز نیست.همین پایین بالاترازخیلیام❤

1398/08/22

|

08:27