من از جانب پدرم نه حق ادامه تحصیل دارم نه اشتغال نه حتی تفریح با دوستام
بهم اعتماد داره هاااا..اما میترسه از بیرون و گرگاش..ولی چه فایده 😕😕😕😕😕
مجردی هم حدی داره...دیگ روم نمیشدبیشتر ازین مجرد باشمم
بابام پسردوست و عروس دوست بود. داداشمم اذیتم میکرد.
عذاب نه ولی مشکلم اینه که مستقل نیستم
و پول کافی ندارم
بزرگترین عذاب اینه باید به فامیل و همسایه جواب پس بدی که چرا شوهر نکردی تا حالا؟؟؟؟ من تنها عذابم اینه که نمیزارن تنها برم سفر وگرنه پول یه تور خارج رفتن رو داشتم، ولی مفت خوردن و خوابیدن خیلی هم خوبه، گاهی هم نیاز عاطفی و تنهایی هست ولی مهم نیست
خونواده ام خيلي كم محبت بودن احساس اصافي بودن داشتم چون ششمين فرزند خانواده بودم و توجهي بهم نميشد، خواهر بزرگترم ك ازم ١٢ سال بزرگتره خيلي عذابم ميداد و زور ميگفت، ازادي نداشتم جايي حق نداشتم با دوستام برم، تفريح نداشتيم بيرون رفتني در كار نبود، مهموني در كار نبود ، موقع تاريكي هوا حق بيرون رفتني نداشتيم، خيلي چك ميشدم، يه زنداني ب تمام معنا بودم، بابام پول تو جيبي ب اندازه كافي نميداد، ب بابام سلام ميكردم جوابمو نميداد، نماز خوندنا و عبادت هاي مامانم روي اعصابم بود، وقتايي ك باهاش حرف داشتم در حال خوندن نماز هاي طولاني يا قران خوندن بود، مامانم برام گوش شنوا نداشت
یکی ازدوستام میگفت اکه سنت بالا بره مجردبمونی کلی مریضی زنانه میگیری چون ازدواج خودش فواید داره برای بدن منوترسوندخیلی
میل شدید دارم به داشتن زندگی مستقل ، کسی که ویژه بهم توجه کنه ،
منت تهمت غرغر مقایسه
حموم رفتی چرا خیس شد؟
غذا خوردی چرا کم شد؟
تو چاقی زشتی بدی بد حرف میزنی فلانی ....
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
