دیروز توی خیابون یه آقای میانسال داشت به چندتاآقای مسن میگفت بیاین عقب من بذارین چندبار هم تکرار کرد مرده بودیم از خنده
منم يبار همين سوتى رو دادم به بابام ميخواستم بگم برو كتتو از خشكشويى بگير بجاى ت گفتم س
مامانمو بابام مردن از خنده مامانم گفت بابات اونو نداره كه😂😂😂
😕 تا دلت بخاد ازین سوتیا دادم
با خاهرم زیاد شوخی میکنیم 😁در حد گو ز
یه بار اصلحه وار گرفتم گفتم آه اینم به جاش
آخه سر یه حرفی دعوامون شد منم گفتم ای زرت 🤣🤣
ینی همون لحظه صداشم در اوردم 👻😈😈
از شانس گندم 😢😢 مامانم یهو وارد اتاق شد
اینجوری نگام کرد 😐😐😬😠😠 زشته سنی ازت گذشته 😞 مثلن در آینده میخای مامان بشی
میخای اینجور تربیت کنی .ینی مغز منو خورد 😣😣
منم که آب شدم ولی جایی واسه قایم شدن نبود 😂😂😂😂 خاهرم هار هار میخندید😠😠
😀😀😀
من خانواده ام خونمون مهمان بودن
سر سفره نشستم هنوز شروع نکرده گفتم الهی شکر
خخخ کلی خندیدیم اما من سختم شد گفتم نکنه فک کنن خسته شدم
چون ده روز مونده بودن
اصن نمیدومم چرا یهو اونو گفتم
من خودم‌یادم‌نمیاد اما دبیرستان ی دوست داشتیم اینا نمیدونم حالا باهم هماهنگ کرده بودن شرطبندی بود یا سوتی کلامی دبیر ریاضی بهش گفت که عبارتارو بخون تا فلانی پای تخته بنویسه اونم شروع کرد تانژانت فلان و سینوس این یهو خواست بگه کسینوس ۳۰درجه برگشت گفت ..۳۰درجه وای یعنی کلاس کلا خفه شد هرکی داشت میترکید از خنده تو خودش معلم یعنی ۵مین ساکت بودا دهنش باز نمیشد
من یه سری داشتم با دختر عموها پسرعمو ها راجب کافه حرف میزدم اومدم بگم فلان جا جاش دنجه دنجه
گفتم جاش دنجه ج ن ده
دیروزم پسرم کلاس زبان داشت ساعت یک ظهر بود کلاسش دم در مربی اش رو دیدم بلند گفتم سلام صبحتون بخیررر🤣😁😐دیگه ندونستم چطور باید جمعش کنم گفتم هه البته باید بگم شبتون بخیر😁😐مربیه کلا اینجوری نگام میکرد🙄😐
دیگه سریع صحنه رو ترک کردم.وای خیلی بد بود خیلی
