من پسره يكي از همسايه هاي قديمون آمد
من چادر رنگي سرم كرذم و رومو گرفته بودم مثل خانم جلسه اي ها يه كم رژلب بيست چهار ساعته هم زده بوذم بدون كرم ، رنگ پريده ، دلهره داشتم ، ذوقم داشتم چون بچگي هاي پسرش كه يادم ميومد مي دونستم خوشكل بود
وقتي آمدن نيم ساعت نشستند
و ديگه رفتند كه رفتند 😂😂😂😂😂
آره یادش بخیر الان پیشم خوابیده😂😂😂😂
اولین خواستگاری ک تو خونه راه دادیم شوعر جان بود و تامام
اره
حس بد
وای من خیلی بچه بودم شک شد بابام راه میرفت با خودش حرف میزد فحش بارشون میکرد🤣🤣🤣
حس تنفر و چندش
کلاس پنجم بودم نوه عمه مادرم بود خواستگار من از خجالت سرخ و سفید می شدم حرص می خوردم خیلی بد بود خیلی بد
دوست برادرم بود..من 16 سالم بود ایشون داشتن برا قضاوت درس میخوندن...خیلی هم پیگیر بودن اما من کوچیک بودم
حس بد چون نمیخواستم شوهر کنم
خیلی حس بدی بود حقیقتش 40کیلو وزنش وحدود 150قدش بوو وود. تعجب کردم دیدمش
من مادرم بهم گفت خواستگار داری فلانی وسط کوچه از خنده داشتم روده بر می شدم مگه میشه
خاستگارام درحد تلفن بودن مامانم نمیگذاشت حضوری بیان اگرم میومدن جلسه اولی که بدون پسر میان بود شوهرم اولین کسی بود که حرف زدیم باهم
اره يادمه الان بچش تو شكممه😐
من که رژ هم نزده بودم😁
اون که راهش دادیم تو خونه الان پیشمه
