در واقع اون شخص گفته بود یه پسر قلدر و خلافکار عاشقش شده بود دست از سرش برنمیداشت اذیتش میکرد و نمیذاشت کسی هم بیاد خاستگاری
این خانم هم عاصی و درمونده شده بود و به خدا گفته بود این نمازو هر روز میخونم یا حاجتمو میدی که ازدواج با یه شخص خوب و صالح است یا انقدر میخونم تا بمیرم
که روز صدم همسایشون واسه پسرش اومد خاستگاری که خیلی موقعیت اجتماعی خوبی هم داشت و مومن هم بود خود این خانم اصلا فکرشم نمیکرد که اون بیاد خاستگاریش
وقتی اینا رو تعریف میکرد بچه اش هم دنیا اومده بود