برام سخت بود که شوهرم دوسال غیبش بزنه بی خداحافظ بعد برگرده.... برام سخت بود دکترا روزانه با رتبه دو رقمی قبول بشم دانشگاه تهران سراسری بدون تبریک هیچ کسی... برام سخت بود در یک ماه هم تافل قبول بشم هم msrtبرام سخت بود در سن 25سالگی پروانه وکالت پایه یک تهران رو بگیرم بدون تبریک شوهرم.... برام سخت بود اینهمه بجنگم و لبخندی به روم زده نشه... برام سخت بود در 25سالگی بشم استاد دانشگاه و تبریکی نگه.... و الان در مقام خیلی خیلی بالاتری برم و اصلا نه خودش نه خانواده اش نه دوستام هیچ کس برنتابند و تا میتونن نادیده بگیرن.... برام سخته که در سی سالگی سه زبان صحبت میکردم و کسی نگفت آفرین.... بله اینها مفاخر من بود اینها نتیجه سالها تلاش من بود اینها نتیجه سی سال دویدن بود و به خودم افتخار میکنم