ببخشید شرمنده عصابم خورد شد یادم افتاد شوهرم گفت عاطفه عزیزم اتفاقی افتاده ب تازگی گفتم نه گفت ینی امشب چیزی نشده؟
اسم اصلیمو گفتم بعد خلاصه گفتم نه گفت مامانم میگه یه همچین اتفاقی افتاده گفتم پی گفت اومدن رفتن پارک و کلی به مامانم حرف زدن جوری ک مامانم قرمز شده تو اتاق راه میره میگه مگه ما چی کم گذاشتیم برای عاطفه کم براش رقصیدن و خوشحالی کردن کم بهش احترام گذاشتیم و اینا بعدصبحش شد من رفتم خونه ی دوستم ک اتفاقا خاله ی محسنم اونجا بود
لایک لطفااااااا
بعدرفتم خونشون گفتم شما دچار سوتفاهم شدین من اصلا مدلم این نیست بعدم شما تاحالا مامان دوستم بودین سخته برامن بعد دوروز کمتراز ۴۸ ساعت ب چشم عمه ی شوهرم ببینم بعد خاله ی شوهرم گفت من به دخترم یاد دادم ک هرجا میره جوری رفتار کنه ک همه بگن رحمت به پدرو مادرش
گفتم کمتراز ۴۸ ساعت بعداز نامزدی زمان مناسبی برای شناخت نیست منو شوهرم دیشب تا ۴ صبح نخوابیدیم به دوستم گفتم اصلا ازت توقع نداشتم انشالله ک همچین اتفاقی برات نیفته ولی سخته هنوز یه روزاز نامزدیت نگذشته بفهمی دوستت اینجوری زیابتو زده کلی معذرت خواهی کرد الان باهم دوستیم ولی از اداهایی ک درمیاره متنفرم بعد ها مادرشوهرم گفت اونشب بهم گفته
هرقدر داداشی داداشی کردیم همش بی فایده بود بابد بریم جای دیگه دنبال شوهر مامانشم گفته دیگه کی مونده
داداشی😨شوهر😲
اینقد فس فس کردی تا همه رفتن منم برم دیگه خدافظ
الان همش خودشو بهم میچسبونه شوهرم کم خونی داره رفته بود سه شیره براش خریده بود بهش داده بود بخوره بگو ب تو چ اصا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
