بعد دادو بیدادمن که پدرم هم که یه اتاق دیگه بود مامانم کلی قربون صدقه رفتو به شوهرم فش دادو قول کلی وسایل داد نامه رو رو کرد توی نامه ازم خواستگاری کرده بود شمارشو هم نوشته بود منم نامه رو گذاشتم زیر بالشتم خوابیدم فردا دیدم اومدن خواستگاری پدرش گفت که نامه رو داده به خاطر اون عجله کردیم بعد خودش گفت که حواستگاری نمیومدن خودم پا پیش گذاشتم