2737
دکتر نصوری
logo

تبـادل نـظر

تبادل نظر

تبادل نظر

  1.  تبادل نظر
  2.  متفرقه
  3.  عمومی
  4.  نهار فردام😋
2734
دکتر پوریوسف
عنوان

نهار فردام😋

| مشاهده متن کامل بحث + 1409 بازدید | 67 پست
1398/07/29
|
22:33
اظهار نظر
مشاهده افراد آنلاین

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

طرز تهیه لطفا🌸

من لپه نميتونم بخورم نريختم، يكم پياز تفت دادم با گوشت چرخ كرده، گوجه، به جاي برنج كينوا ريختم، يكم هم سبزي خوردن كه توش مرزه و ريحون داشت خورد كردم ريختم، سيب زميني هم براي شام سرخ كرده بودم يكمم از اون ريختم قاطيش 😄كاملا من دراوردي بود 

1398/07/29
|
22:37
2728
سرم یستی
ماجرا چیه؟ دوشنبه که امروز بود😐

عقد ستایش دوشنبه ساعت ۲ ظهر

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
1398/07/29
|
22:38
مگه گفت ناهار میدن؟لباس چی بپوشم😩

اره عزیزم من همین چندساعت پیش با ستایش جان حرف زدم گفت بعد محظر یه راست میریم رستوران

والا منو بقیه دوستان قراره باهم بریم ارایشگاه برای میکاپ و شنیون اگه میخوای توهم بیا

خاطره زایمان طبیعی من درکنار همسرم❤❤دوستای گلم همسر بنده دندون پزشکن اگه سوالی داشتین درخدمتم❤
1398/07/29
|
22:38
2740
ایرانیان
زیاد نخوریدددد دوشنبه نهار دعوتید هان دیر نکنید راس ساعت ۲ دم محظر باشید

مخصوصا ساعت دو گذاشتن که نهار ندن

مردم نهارشونو خونه بخورن

حالا ببین من پیاز میخورم میام محضر فوت میکنم تو صورتشون

1398/07/29
|
22:38
بله دیگه عقده باید بدن من در طی تماس تلفنی با عروس خانم ستایش جان گفتن بعد محظر میریم رستوران 

وای پس چی بپوشم که هم به درد محظر بخوره هم رستوران🤔🤔🤔

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
1398/07/29
|
22:39
عه  نگاه نمیکنم اصلا🤕🤕

همون بهتر خیلی مضخرفه واسه خنده میبینیم

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
1398/07/29
|
22:39
2706
فرش بهشتی
به روز رسانی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
سعادت رنت

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

لوازم خانگی خوردکن سرخ کن غذا

سلامتیاتذتدمم | 38 ثانیه پیش

هرچی دوست داری بنویس حرف دلتو بگو +عکس نوشته هم بزار

selin1400 | 40 ثانیه پیش

شغل

sajedehdz | 48 ثانیه پیش
بیشتر ببینید
2687
سیف

تاپیک های به روز شده

بیایید بگید این چی بود من دفع کردم 😭

شما نمیدونی چیه
1 دقیقه پیش

اکیپ الف

نمیشناسم
1 دقیقه پیش

شام چی بزارم 🥴

ممنون خداروشکرخداحفظش کنه برات انشالله ه...
1 دقیقه پیش
بیشتر ببینید
پربازدیدترین تاپیک های امروز
به همسرسابقم غذاندادم 😔عذاب وجدان گرفتم
توسط   دلارا75  |  16 ساعت پیش
پرده برداشتن از ماجرای بیست سال پیش مرگ عمه کوچیکم
توسط   inazz  |  1 روز پیش
بیاید از اتفاق های ماورایی که براتون رخ داده بگید لطفا خانم های باردار...
توسط   natali00  |  1 روز پیش

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

بیاید از اتفاق های ماورایی که براتون رخ داده بگید لطفا خانم های باردار و کسانی که میترسن نیان

natali00 | 1 روز پیش

برای ظهور امام زمان عج💚ختم صلوات داریم هرکی دوست داره شرکت کنه تشریف بیارید داخل تاپیک

ماهی_برکه_کاشی | 1 روز پیش

ترس شب عروسیم دارم از استرس میمیرم یک روز مونده فقط

iiisadaf | 21 ساعت پیش
بیشتر ببینید
داغ ترین های تاپیک های امروز
به همسرسابقم غذاندادم 😔عذاب وجدان گرفتم
توسط   دلارا75  |  16 ساعت پیش
بچه ها عکس زن داداش آیندم 😔
توسط   romi___na  |  6 ساعت پیش
کاربر جان بیا اینجا عقدتو خالی کن 😂
توسط   احمدییییییی  |  10 ساعت پیش

امروز با کلینیک

پرسش و پاسخ

پرخاشگری کودک سه و نیم ساله

پرسش و پاسخ

کی می تونم تست بارداری بدم؟

پرسش و پاسخ

آیا باردار هستم؟
ورود به کلینیک