من یه نوستالژی یادم اومد
ما بچگی دوتا اتاق کلا نداشتیم یه اشپزخونه بود و یه حال که جدا بودن از هم
منو داداشم با صدای بلند درس میخوندیم و اذیت بودیم خلاصه
اخر اون رف اونوره پشت بوم من اینور و درس میخوندیم حالا دوتاییمونم درسامون چس بود نهایت داداشم دوم دبستان بود 😂
جا انگار قحط بود