چهار بچه قدونیمقد در خانه بودند که تمام آنها شاهد خودسوزی مادر بوده و گُرگفتن، سوختن و داد و فریادِ مادر هنگام مرگ را به چشم دیده بودند. روز اتفاق، کوچکترین بچه خانه، چندینبار سراغ مادر میرود؛ گرسنه است و برنج میخواهد، اما نه غذایی در خانه هست و نه برنجی. دفعه آخر، مادر شرمسار از عدم اجابت خواسته طبیعی فرزند و از فقر مضاعف، پیت نفت را روی خود میریزد و خود را به آتش میکشد! در این خانه، نگاه حکمرانی میکند؛ نگاه کودک به ما، به پدرش و به مادربزرگش.
تمام نگاههای آن لحظه در این خانه، یا غرق در اشک غوطهور بود یا در استیصالی بهتآور غرق شده بود.
فقر در روستای دیشموک