2733
2734
عنوان

روز مادر بدون مادر(اونایی که مامان ندارن بیان تو)

| مشاهده متن کامل بحث + 17529 بازدید | 83 پست
این روز ها روز هایه حساسیه...ولی تا میتونی از این روزها لذت ببر آخه خیلی جالبه من الان که 7 ماه از زایمانم میگذره هنوز احساس میکنم شکمم تکون میخوره. من یادش که میوفتم دلم میگیره آخه تقریباً به تمام کارهام تنهایی میرسیدم شوشوم مشغول کار بود و تنها میرفتم دکتر و آزمایشگاه و....

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

با خوندنه پستهاتون کلی گریه کردم .من مامان دارم ولی مریضه . سکته کرده.
من روزهای بعداز زایمان تنها بودم.
خیلی دلم گرفته.
البته من پیش مامانم هستم و ازش مراقبت میکنم.
ولی دیگه خسته شدم
چرا مامان من باید اینطوری بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی خستم
ترو خدا برا مامانم دعا کنید خوب بشه
الان 6 ساله که نه میتونه راه بره و نه درست حرف بزنه
ای خداااااااااا
دلتنگــــــــم .... دلتنگ آنچه که میتــــوانست باشد و حالا نیـســـــــــت....
خدا همه ی مامان ها ی رفته رو بیامرزه و همه ی مامان های حاضر رو صحیح و سالم بالای سر بچه هاشون نگه داره...مهنوش جانم امیدت به خدا باشه و غمگین نباش ...الهی که به زودی بهتر بشه مامانت.........راستی بچه ها یی که مامانتون از دنیا رفته به این فکر کنید که شما رو می بینند و دعای خیرشون پشت سر شماست....خدا صبر می ده
2731
ممنونم مهراوه جون. تصور اینکه یه روز مامانم پیشم نباشه منو دیوونه میکنه.
درسته الان که پیشش هستم بعضی وقتا خسته میشم و بد اخلاقی میکنم ولی ته دلم همش نگران و ناراحتم.
بی مادری خیلی سخته.
ایشالله خدا همه مادرایی رو که از این دنیا رفتن بیامرزه. خیلی خیلی سخته.
و بقیه مادرا رو سالم و سلامت بالا سر بچه هاشون نگه داره.
رومی جون و سمانه عزیزم امیدوارم که خدا همیشه پشت و پناهتون باشه .
بالاخره برای همه پیش میاد . من با دیدن این تاپیک خیلی غصه م میگیره.
مادر خیلی عزیزه.
دلتنگــــــــم .... دلتنگ آنچه که میتــــوانست باشد و حالا نیـســـــــــت....
منهم دوازده ساله که با شاخه گل روز مادر را میرم پیش عزیز دلم و از همه چیز غم انگیزتر قیافه های برادرهام قبل از ازدواجشون بود که با هدیه میومدن پیش من. خدا رو شکر که همسرهای خوبی دارند و روز مادر هم در کنار مادر همسرانشان سپری میشه.
ای کاش مادر شوهر منهم مهربان بود و دوستم داشت. کاش روزی که بچه ام به دنیا اومد میومد پیشم.
اون اینکار ها را که نکرد هیچ. حتی بهم گفته من مادر تو نیستم که بهم میگی مامان

هیچ نگفتم و نمیگویم. اما از خدا خواسته ام خودش .....

خدا همه پدر مادر ها را رحمت کند
می می ناز تو هم مثل من 9 ساله که مادرت رو از دست دادی....مهنوش جون و مامان سپند عزیز دیگه احساس تنهایی نمی کنم... خیلی سخته ولی این سرنوشت ماست.

من خوشحالم که حد اقل یه روز قبل فوتش تو بیمارستان بقلش کردم و حسابی گریه کردم البته مامان نازم هم گریش گرفت... کاش بیشتر قدرش رو میدونستم. الان دیگه خیلی دیر شده.

بچه های عزیز باورتون میشه که من تا به الان به مادر شوهرم مادر نگفتم!

اون هم از من زیاد خوشش نمیاد...اوایل ازدواج پیش همه بهش گفتم که من از این به بعد یه مادر دارم اما بعد ها متوجه شدم که اصلاً نمی تونه جایه مادرم رو پر کنه... شوشوم هم با نظر من موافقه...الان حدود یک ماه میشه که سر یکسری حرفها دیگه خونشون نمی رم...الان هم که روز مادر نزدیک دونباله یه بهونه میگردم تا نرم.
وای چه دردناکه این غم بی مادری منم 11 ساله که مادرم روازدست دادم ولی یک ذره هم غم نبودنش برام کمرنگ نشده و داغش بدجوری سنگینی می کنه روی دلم .من بجه کوچیکه و عزیزدردونه اش بودم 13 سالم بود که ترکم کرد و من تنها موندم گدرم هم 4 سال بعد از فوت کرد .فقط خدا به من یه شوهر فرشته داد که این غمها رو بهتر تسکین بدم اما این روزمادر هم بد جوری داغمون رو تازه می کنه
قربون دل همتون بشم دوستای گلم سال پیش روز مادربه هیچ عنوان فکرش ونمیکردم که اخرین سالی که نعمت مادر و دارم امسال سوم فروردین مامان مهربون و جوونم که 50 سال بیشتر نداشت مار و تنها گذاشت و رفت هنوز هممون تو شکیم تورو خدا برامون دعا کنین برای شادی روح همه مامانای این تاپیک یه حمدو سوره بخونین
منم میتونم درکتون کنم.چون من هم مامانم را 3 ساله که از دست دادم و 12 خرداد هم سالگرد فوتشه و امسال 13 خرداد هم روز مادر...
خیلی حیفه که دیگه اون گوهر ناب عشق بی دریغ و بهترن هدیه خداوند رانداریم.
منم زایمانم بدون مامانم بود و هنوز هم هر روز که میگذره بعد از 3 سال بیشتر دوریش را حس میکنم و جاش برام فوق العاده خالیه...
ممنون که این تاپیک راباز کردی.بهانه ای میشه برای یادبود عزیزترین عزیزان

روح همگیشان شاد و فاتحه برای شادی روحشان...
چند ساله پیش روزه مادر مامانم توی بیمارستان بستری بود . خیلی هم حالش بد بود. 3 تا سکته مغزی کرده بود و یه قلبی
هیچ کس نمیتونست حالمون رو درک کنه که چقدررررررررررررر نگران بودیم و غصه میخوردیم. من اون موقع 20 سالم بود.
اینقدر گریه کردم و از خدا سلامتیش رو خواستم . و خدا مامانم رو بهمون برگردوند.
همون روزه مادر یه خانومی که جوون هم بود و 2 تا پسر داشت توی بیمارستان فوت کرد.
شوهرش از بس که گریه کرده بود چشاش رنگه خون بود طفلک.
هرسال روزه مادر که میشه من برای اون خانمه فاتحه میخونم .
دلم خیلی براشون سوخت.
وقتی که مامانم از بیمارستان مرخص شد نه میتونست بشینه نه غذا بخوره نه حرف بزنه . فقط گریه میکرد.
مثله یه نوزاد بود.
ولی الان خدارو شکر میتونه بشینه غذا بخوره . ولی راه نمیتونه بره فقط هم خونوادمون متوجه صحبتهاش میشیم.
همینم غنیمته .
خدا منو ببخشه اگه بعضی وقتا برای مامانم بد اخلاقی میکنم

دلتنگــــــــم .... دلتنگ آنچه که میتــــوانست باشد و حالا نیـســـــــــت....
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز