خانمی رو میشناسم که همسرش سرطان داشت و به لطف خدا شفا پیدا کرد. رفتن مشهد که نذرشون رو ادا کنن. دو تا از پسراشون رو گداشتن خونه. وقتی برمیگردم میبینن همه سیاه پوش هستن و اون دو پسر تو یه تصادف فوت شدن. دوباره این پدر مریضیش برمیگرده و تو چهل بچه هاش فوت میشه 😢😢😢 این خانم الان یه دختر و پسر داره که اون زمان بچه بودن و با خودش برده بودتشون مشهد. کلا هم از اون شهری که زندگی میکردن در اومدن.
دخترای مادربزرگم ک خاله ها و مامانم میشن هر چهار تاشون زندگیشون سراسر مشکل و بدبختی بوده و شوهراشون بدترین مردای دنیان ،هنوزم تو رنج و عذابن همشون
یه بچه طلاق که حضانت رو به پدرش میدن. اونم ازدواج میکنه. خانمش با بچه بد بوده. مرده هم بی غیرت واسش مهم نبوده. این پسره روزا تو خیابونا قدم میزده شبا میومده خونه از 4 5 سالگی. 7 8 سالگی اعتیاد رو شروع میکنه. از اعتیاد به بوی چسب شروع میکنه. دیگه بزرگ تر که میشه باباش تو حیاط واسش یه اتاق در میاره که خودش و زنش راحت باشن. همزمان به 15 نوع ماده اعتیاد داشت.
یکی از همسایه های خواهرم
دوتا بچه داشت یکی پسر یکی دختر و شوهرش
تو تصادف مردن بیچاره تنها مونده عکسها ی همشونو زده به دیوار میکه با عکساشون
زنده ام
