شهربانو مادر امام زین العابدین علیه السلام و شاه زنان خاله حضرت
شهر بانو و شاه زنان دختران یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی هستند که در حمله مسلمین به مدائن به اسارت مسلمانان درامده و به مدینه فرستاده شدند ، و بنا به توصیه امام علی علیه السلام به خلیفه دوم که قصد کنیز کردن ایشان را داشت ،آزاد گذارده شدند که همسری از بین مردان مدینه انتخاب کنند و زنی ازاد باشند. پس شهربانو امام حسین را برگزید وشاه جهان امام حسن علیه السلام را به همسری انتخاب کرد. د روایات است که امام علی علیه السلام که پدر شوهرشان می شد با انها به زبان فارسی تکلم می کرد و از حسب و نسب و تاریخ ایران می پرسید ،در روایتی است که امام علی از شهر بانو پرسید از پدرت برایم بگو ؟ ششهربانو گفت پدرم به ما می گفت اگر همیشه اراده خدا بر اراده همه غلبه می کند و کاری که خدا بخواهد انجام دهد هیچ راه حلی برای برگرداندن آن وجود ندارد،امام علی فرمودند: چه زیبا گفت پدرتان ،آنچه مقدر شود تمام مسائل و تدابیر در مقابل آن از بین می رود.(نقل از کتاب امام حسین و صحابه)
همچنین از یزدگرد سو م روایت کردند که زمانی که او به سوی خراسان گریخت گفت که من در کتب مقدسمان خوانده ام که زمانی می رسد که فرزندی از فرزندان من ظهور می کند و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد،پس وی کسی نیست جز امام مهدی علیه السلام که از طرفی نوه یزدگرد سوم هم محسوب می شود.(نقل از کتاب بحار الانوار)
شهر بانو وشاه زنان ارج وقرب فراوانی نزد امام علی و فرزندانش داشتند به گونه ای که حسد بعضی از اعراب بر می انگیختند،و امام زین العابدین علیه السلام از شهر بانو زاده شد آن مخدره در نفاس حضرت زین العابدین وفات فرمودند و خاله مکرمه شان شاه زنان کفالت حضرت را پذیرفتند و چند زن ایرانی دیگر از جمله غزاله نیز در خدمت ایشان بودند.
به گفته مورخان شاه زنان وغزاله در واقعه عاشورا شرکت داشتند وهمه فکر می کردند که ایشان مادر امام هستند ،مشهور است که شاه زنان به امام گفتند که من یک بار رنج اسارت را کشیده ام وطاقت اسارت مجدد را ندارم ،برای ما کاری انجام دهید، و در قولی امام ایشان را به سوی ایران فرستادند و ایشان در شهرری کوهی که مشهور به بی بی شهربانوست مدفون هستند.
پس این بقعه مشهور در شهرری به احتمال زیاد قبر خاله امام زین العابدین و همسر امام حسن مجتبی علیه السلام، شاه زنان است.
یکی از معتبرین شهرری نقل می کرد که روزی برای تفرج به بقعه بی بی شهربانو به شهرری رفته بودیم این بقعه در ارتفاع بلندی از کوه قرار دارد و شیب دامنه تندی در اطراف ان است. من با خانواده وچند بچه قد و نیم قد در انجا بودیم که یکی از دخترانم که حدود سه سال داشت ناگهان کنترل خود را از دست داد واز بالای کوه به پایین افتاد و سر وصورتش به شدت مجروح شد،من عصبانی شدم رو به بفعه شهربانو کردم گفتم این بود مهمان نوازید و سوار ماشین شدم وبرگشتیم و بچه را به دگتر و بیمارستان بردیم، من خیلی ناراحت بودم از این قضیه، تا اینکه شب خوابیده بودم در عالم رویا دیدم در منزل را می زندد رفتم در را باز کردم دیدم حضر امیر المومنین علی بن ابی طالب است، احوال پرسی کردم و دست حضرت را بوسیدم و تعارف کردم بیا داخل، گفت من وارد نمی شون تا از دست عروسم راضی شوی، من به دست و پای حضرت افتادم ، و گفتم راضی هستم و ازخواب ناگهان پریدم،دیدم دخترم که افتاده بوداره صدا می زنه مامان من گشنمه، رفتم دیدم صحیح وسالم نشسته و غذا می خواهد....)