اما گفتم چون با کسی بودم اصلا برام مهم نبودش ، حتی چهره ش و که تو شرکت دیدم خیلی برام معمولی بود و هیچ حس خاصی نداشتم بهش. بعد اون یه بار دیگه هم اومد زمانی بود که من رابطه م و با اون دوستم تمام کرده بودم ولی هنوز ذهن و قلبم پیش اون قبلی بود و برای همینم بازم نشد با هم باشیم و سرد رفتار میکردم باهاش.
تا اینکه ۵ ماه پیش دوباره اومد و من این دفعه نه با کسی بودم نه فکرم مشغول کسی بود ، پیشنهاد داد دوست باشیم قبول کردم و واقعا میخواستم این دفعه باهاش باشم اما اون انگار خیلی گرفتار کار و روزمره کی های خودش بود ، به زحمت وقت میذاشت هر روز آخر شب یه ربع میومد چت میکرد. خواستم اعتراض کنم اما گفتم بذار همدیگه رو ببینیم شاید رفتارش تغییر کرد. یه قرار گذاشتیم هم و دیدیم و برام خیلی عجیب بود که خیلی به دلم نشست این دفعه. با اینکه ۴ بار تو شرکت قبلاً دیده بودمش و اصلا حس نداشتم اما این دفعه به نظرم یه جور دیگه اومد