ممنونم عزیزم کلی ذوق تو دلم افتادک یکی ب یادم بوده😍آخه آدم وقتی داغ دارِ انگار تشنه محبتِ ...یه حرف کوچیک دل گرم میکنه آدم و...والاچی بگم از رابطمون؟شدیم مثه یه طناب سردرگم ک فقط داریم دورخودمون میپیچیم...ازوقتی باباموازدست دادم دلم محبت داداشمومیخواد(اینجاس ک خواهرعلی رو میفهممش)ولی زن داداشم اصلانمیادخونه مامانم خیلی دوری میکنه مثه غریبه هارفتارمیکنه این شده ک من موندمومامانم همش خونه مامانمم علی ام آخرشبامیره خونمون براخواب...بهش میگم جداشیم من نمیتونم زن زندگی باشم برات توام بروپی بختت منم بمونم خونه پدریم...باورت نمیشه ک برییدم...نمیدونم محبتمونثازکی کنم؟
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
من حتی درخواست دوستی بهت دادم.جواب ندادی.دیگه از همون موقع همش تو فکرت بودم.شوهرت ادم خوبیه.خیلی از اخلاقاش شبیه شوهر من .که همش به خانواده اش میبخشه.حیف واقعا.این حرفو بهش نزن.از خودت نرونش اتفاقا تنها کسی که میتونه الان ارومت کنه شوهرته.خدا پدرتو بیامرزه.براش صلوات میفرستم.جوون بود واقعا وقت مردنش نبود.راستی بعداز قضیه پیام شوهرت چیزی بهت نگفت.
فاطمه جون دل بده به زندگیت عزیزم، اصلا به طلاق فکرم نکن.مگه طلاق بگیری چی در انتظارته که هی به شوهرت میگی طلاق بگیریم.شوهرت مرد خوبیه از اونا که تو این دوره کمیابن من میترسم انقد طلاق طلاق کنی تا اونم فکر کنه مشکلتون خیلی حاده و راضی بشه.بابت پدرت هم خیلی متاسفم، خدا رحمتشون کنه ولی عزیزم تو این شرایط شوهرت بیشتر از همه میتونه آرومت کنه.پس یه لطفی به خودت بکن و ازش دورتر نشو...
ان شاءالله که زندگیتون پر بشه از مهر و محبت که هردوتون لایقش هستید.
