2733
2734
عنوان

بچهای برادرشوهرم شب و روز اینجان

| مشاهده متن کامل بحث + 428 بازدید | 49 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

منم این هفته بچه م به امید خدا به دنیا میاد. بچه های خواهر شوهرام چند وقت پیش جمع شدن اومدن خونه ی ما. دو تاشون که خونشون نزدیکه می گفتن به دنیا اومد ما هر روز میایم اینجا 😐😐😐😐😐😐😐 کلاس پنجم و اول راهنمایی هستن. بعد ادعا دارن ما نگهش میداریم و ... فوق العاده هم بی ادبن. مادرای بی نهایت پررو هم دارن. فکرش به تنهایی آزارم میده. 

منم این هفته بچه م به امید خدا به دنیا میاد. بچه های خواهر شوهرام چند وقت پیش جمع شدن اومدن خونه ی م ...

وای خدا اومدن زیاد درد باز نکن حالا من از هر سه چهار بار یه بار درو باز میکردم بازم هی از پنجره نگا میکردن تا میدیدنم زود بچه رو میاوردن

2740
بیزارم‌ازشون چند وقت پیش کاری کردن پدر شوهرم اینا که شوهرم بچه رو این قد کتک زد ک تشنج کرد

دیوانه ای به خدا. نذار اصلا بچه ت بره پایین با اونا بازی کنه. اصلا با بچه ت صحبت کن. بیشتر روزا رو هم بزن برو خونه خواهرای خودت یا مادر خودت. گم شن فامیل شوهر.

میان اینجا برای سو استفاده و خوردن و اسباب بازی چون اونا حتی بدونه اسباب بازی ندارن از بس عقده این&n ...

اسباب بازیا رو جمع کن بذار بالا کمد. گفتن بده. بگو همه رو ریختم دور. یا فلان اسباب بازی شکست انداختم دور. نداریم دیگه. به بچه ت هم بگو اگه اسباب بازیاش رو بیاره به اونا بده دیگه براش نمیخری. اما اگه با اونا بازی نکنه دیگه براش هر دفعه اسباب بازیای خوشگل میخری

وای خدا اومدن زیاد درد باز نکن حالا من از هر سه چهار بار یه بار درو باز میکردم بازم هی از پنجره نگا ...

آره همین کار و می کنم. اما من تو روشون میزنم میگم. انقدر میشینم فکر کنم چه کارا کنم. باهاشون سرد برخورد کنم. اخم و تخم کنم. ... اما خیلی پرروعن. 

اسباب بازیا رو جمع کن بذار بالا کمد. گفتن بده. بگو همه رو ریختم دور. یا فلان اسباب بازی شکست انداختم ...

نمیخام نا امیدتون کنم ولی من همه این راهها رو رفتم و جواب نداده. ایشالا برای شماها جواب بده الانم همش دارم به شوهرم میگم خونمونو بفروشیم بریم جای دیگه

بچه های خواهر شوهرام خرس گنده شدن. دخترن. یکیشون اول دبیرستان میره. یکی راهنماییه. یکی هم پنجم دبستان. یکی هم چهارم. 

هر مراسمی میشه شوهرم هست میرن بغل شوهرم میشینن هی خودشون رو میچسبونن بهش. لم میدن تو بغلش. بوس و ... اعصابم به هم میریزه. چندین بار به خودشون تذکر دادم. گفتم شما دیگه بزرگ شدین اصلا درست نیست میرین تو بغل داییتون میشینین و .. تو چشم من نگاه کردن باز همون کار رو از قصد تکرار کردن. یعنی ما تو رو آدم حساب نمی کنیم. یه بار هم دیگه اعصابم خورد شد جلو مادراشون گفتم. با من دعوا افتادن که داییشونه چیکار داری. همچین دخترای هرزه ای دارن.والا ما هم دایی داشتیم . هم سن اینا بودیم خودمون رو دائم نمیمالوندیم بهش. 

نمیخام نا امیدتون کنم ولی من همه این راهها رو رفتم و جواب نداده. ایشالا برای شماها جواب بده الانم هم ...

منم از الان غصه م گرفته بچه م طرف خانواده شوهرم نکشه. فک کن این همه پدر و مادر و خواهرام زحمت کشیدن براش چه سیسمونی ای درست کردن. خواهرام هر سری براش کادو میخریدن نیومده. همه هم گرون. اون وقت پنج تا خواهر شوهر من و پدر شوهر و مادرشوهرم یه چوب کبریت برا بچه م نخریدن. بعد فردا پس فردا بخواد بره سمت اونا دیوانه میشم. مخصوصا که اونا بچه دارن و خونه هاشون نزدیک ماست. خواهرام بچه ندارن. احتمال اینکه سمت اونا بره زیاده . اما من آتیش میگیرما. میخوام از همین اول دیر به دیر ببرمش اونجا و به هوای اینکه مامانم تو بچه داری کمکم کنه اکثر روزای هفته بیام خونه مادرم که از اونجا دور باشه. مهر خانواده خودم به دلش بیفته. خودمم باهاش بازی می کنم ان شالله که نیاز به بازی با توله های ابنا رو نداشته باشه. پسراشون هم کوچیک هستن متاسفانه و فوق العاده بی ادب و وحشی. امیدوارم با اونا دوستی نکنه. 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز