من وخواهرشوهرم همسایه ایم وپسرش همبازیه پسرمه .دیروز شوهرم گفت با دوستاش خوانوادگی بریم کوه تفریح منم کلا ازدوستاشو خونوادهاشون خوشم نمیاد گفتم نمیام اونم عصبانی شد وقهرکرد بعد خانوم یکی ازدوستاش زنگ زداصرارکه منتظریم بیایین منم مجبورشدم به دروغ گفتم که دارم بالش هامو میشورم واصلا نمیشه بیاییم.بعدش شوهرمم تواتاق دراز کشیده بود داد زد حیوون چرا دروغ میگی منم یکم بهش فحش دادم بعد اومدم بیرون دیدم پسرم وپسرخواهرشوهرم دارن بازی میکنن که خواهرشوهرم منودید دعوتم کرد به خونش وگفت که تنهام وبیا یکم بحرفیم همینطوری حرف میزدیم که یهو شوهرم اومدتو خواهرشوهرم نزدیک بودزهرترک بشه انقدترسید.بعدشوهرم برگشته بهم میگه تواینجا چیکارمیکنی دو رو دو رو چهاررو چهاررو.وای بخداپیش خواهرشوهرم شدم سکه ی یه پول اشک تو چشام جمع شد نتونستم بحرفم یعنی بغض نذاشت هستین ادامشو بگم؟
دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.
وای نگید اینجوری بهم عادتون میشه ب مرور بدتراز اینام میگید.... من خودمم با شوهرم بحثم میشه ها ولی ه ...
باورکن انقدراز فحش دادن متنفرم ولی راسته که باهرکس باید به زبون خودش حرف زد من تاچهارسال هرچی فحش رکیک میداد تحمل میکردم وچیزی نمیگفتم ولیربالاخره منم ادمم.
باورمیکنین این حرفارو یه مردسی وپنج ساله گفته.بخدا تا وقتی زنده ام ازیادم نمیره آخه این خواهرشوهرم ه ...
اینقد عذاب نده خودتو تو ذهنتم بزرگش نکن... دوباره که باهم آشتی شدین ب شوهرت بگو مخصوصا جلو همین خواهر شوهرت ی کم قربون صدقت بره ولی تابلو نباشه ... بلاخره خواهرشوهرتم درک میکنه بعضی موقع این چیزا پیش میاد بین زن و شوهر
شعور سطوح مختلفی دارد، بالاترین سطح آن نادیده گرفتن بیشعورهاست
نه منظورم اینه که اون خیلی زن وخوانواده دوسته واین نقطه ضعفشه وبدون ما حتی یه دونه آبمیوه هم بیرون نمیخوره.ولی همه ی اخلاقای خوبش یه طرف زود عصبانی شدن وفحش دادنش یه طرف.