ببخشید داشتم بچه رو میخوابوندم.بهش گفتم من دیگه نمیتونم اینجوری زندگی کنم.اگه تا 20شهریور تونستی کار پیدا کنی وقسطا رو بدی که هیچی وگرنه من دیگه توی این زندگی نمیمونم.طبق معمول دست پیش گرفت که من چیکار کنم وقتی کار نیست و اینا گفتم مشکل خودته گفت حالا میخوای جدا بشی بری شوهر کنی.گفتم من دیگه غلط بکنم شوهر کنم واسهوهفت پشتم بسه.گفت پس میخوای چیکار کنی.گفتم بلاخره تکلفم معلوم میشه خودم پس زندگیم برمیام.یهدجوری زندگیمو میکنم