2737
2739

دوست دارم ازش یه عکس بگیرم رو شاسی با تم تولد ،، یه شاسی کوچولو 

هزینش چقد میشه تقریبا ؟ 

پسرم شش سالش تموم میشه 

بنظرتون خودشون لباس دارن ، 

خدایا شکرت بخاطر سلامتی بچه هام ،خدایا شکرت بخاطر سقف بالا سرمـ ،خدایا شکرت بخاطر همه چیز...تا ترس از دست دادن چیزیو تجربه نکنی ارزششو درک نمیکنی🌹 

مونده اندازش 

۳۰به بالا

خوب خوب باید به اطلاع همگی برسونم این کاربری دست دو نفره یکی ک من باشم عزیزدلتون😎 یکی ام خواهرم ک به علت تعلیق شدن های فراوان و نداشتن شماره کاربری با من شریک شده 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

شاسی تقریبا از 150 شروع میشه 

چقد زیاد😢 ؛؛ مرسی

خدایا شکرت بخاطر سلامتی بچه هام ،خدایا شکرت بخاطر سقف بالا سرمـ ،خدایا شکرت بخاطر همه چیز...تا ترس از دست دادن چیزیو تجربه نکنی ارزششو درک نمیکنی🌹 
2731
مونده اندازش  ۳۰به بالا

مرسی

خدایا شکرت بخاطر سلامتی بچه هام ،خدایا شکرت بخاطر سقف بالا سرمـ ،خدایا شکرت بخاطر همه چیز...تا ترس از دست دادن چیزیو تجربه نکنی ارزششو درک نمیکنی🌹 
2738

من ی کانالی تو تلگ رام داشتم(الان تلگ رامم پاک شده کانالش نمیدونم چی بود)

سر بچه رو میذاشت رو هم تمی ک دوست داشتی یا بچه با لباس خودش میفرستادی پشت صحنش رو انتخاب میکردی

کیفیتش فوق العاده بالا و هرعکس 8تومن واقعا ارزون بود

مرسی

۳۰ در ۴۰ یک ماه پیش گرفتم ۷۰ تومن 

دعای نی نی سایتیای میگیره. میشه دعا کنین خونه بهتر بگیریم .با دعای شما خونه خریدیم ولی نمیشه خودمون بشینیم دادیم رهن .خدایا هرچی صلاحه واسمون پیش بیاد.دخترم و شوهرم امیدای زندگیمن .
چقد زیاد😢 ؛؛ مرسی

از ۳۰ شروع میشه عزیزم ۲۰ در ۱۴

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687