خانوما منو جاریم تو یه کوچه ایم جاریم هر روز دخترش و از ساعت ۱ بعد از ظهر تا ۵ بعد از ظهر می فرسته خونمون دخترش ۱۰ سالشه خیلی فضول و خبر چینه به خدا اندازه زن ۳۰ ساله میفهمه جاریمم واسه فضولی هر روز می فرسته خونه ما نه میتونم جایی برم نه یه ذره استراحت کنم داعم بالا پایین میپره و بدو بدو میکنه اصلا یه جا نمیشینه سردرد میگیرم به خدا بعضی وقتا هم که در و باز نمیکنم جلوی در خونشان میشینه هر وقت شوهرم اومد بدو بدو میاد پشت سرش کلافه شدم دیگه به خدا لطفا بگید چه جوری غیر مستقیم به جاریم بگم کمتر دخترش و بفرسته
در تاریخ 99/9/9 به یکی از بزرگترین آرزوهام رسیدم خدایا شکرت😍😍😍
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
به نظرم همهی ما باید این شعر مولانا رو سرلوحهی زندگیمون قرار بدیم هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر..آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم ..هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر..رنج از پی رنج آیدزنجیر پی زنجیر ..
همینکارم یه مدت کردم ولی اونجوری مامانمینا ناراحت شدن گفتن چرا درو باز نمیکنی
بگو ی مدت اون تایم نیاید از سر جاریه بندازم بعد بیاید
یا شب قبلش باهات هماهنگ کنن
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است با ریشه چه می کنید؟گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع می زنید با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟گیرم که می کشید گیرم که می برید گیرم که می زنید با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟