بچه ها شوهر من هیچ گونه استقلالی با خودش نداره.خونه مون شریکی..کارش شریکی...سفراش شریکی حتی ماشینشم شریکیه...اگه متهم ب بدددهنی نمیشم ادم ترسوییه...جرات نداره از حقش دفاع کنه...حق خودشا...دیگه این چیزا ک هیچ...سفرم اصلا تنهایی نمیره...با فامیلم خیلی کم پیش بیاد ک کارو بار خودش جور باشه...4ماه تموم خدمت پدرش کرد در صورتی ک بقیه میگفتن بیا با ما مسافرت...حتی یک ماه سفرشو نو عقب انداختن ولی اقا میگفت پدرم پدرم
من چیزی جز کنایه و زخم زبون ازشون نشنیدم...همیشه سکوت کردم...حتی اخمم نکردم ی وقت بهشون برنخوره..الان دیگه تحملشون ندارم...ب والله ندارم...بچه ها نمیدونین چی میگم
من فقط تحمل کردم
دلم ب ی سفر خوش بود ک اونم...