اتفاقا الان هم آدم خوب پیدا میشه.
صبح رفتم بیمارستان شریعی جلو در بیمارستان منتظر همسرم بودم که یه دکتر با ماشین مدل بالاش اومد بیرون یه پیرمرد با لباس کردی پرید جلو ماشینو شروع به التماس به دکتر کرد، دکتر از ماشینش اومد پایین و جلوی من باهاش صحبت کرد، نوبت عمل قلب داشت پسر جونش، دکتر اروم به حرفاش گوش داد در صورتی که فکر نکنم اصلا متوجه حرفاش به زبون کردی شد. بعد گفت پدرجان الان میخوای بری کجا. پیرمرد گفت خانوادم مرقد امام هستن. دکتر در ماشینشو باز کرد گفت بیا برسونمت اگه دوست داشتی بیایید خونمون تو راه حرف میزنیم.
واقعا از ته دل به انسان بودنش افتخار کردم، واقعا از ته دل خواستم بقلش کنم و بگم چقدر انسانی.
بله.... انسانم آرزوست