الی جونم درکت می کنم که طاقتت طاق شده ولی من هم با گربه خپل موافقم.
حدیث داریم که خداوند در پشت ظن بنده اش به خودش قرار داره. اگر بنده ظن نیکو داشته باشه به خدا خداوند هم نیکویی براش پیش میاره و اگر ظن سوء داشته باشه خداوند هم سوء براش پیش میاره. دقیقا همون حرفی که گربه خپل زد.
تو همش می گی امکان نداره بدون پول بشه... بدون سند بشه... تو داری تلاشت رو می کنی پس به خدا بسپار. بعد هم من یک کشفی کردم اون هم اینکه سختی از هر نوعش نوعی بزرگی و کمال روحی برای انسان پیش میاره. من خیلی سختی کشیدم از توانم شاید خارج بوده اما ثمره اش سوای تلخی هاش این بوده که درد دل گروه بسیاری از افراد رو درک می کنم.
حرف آدم بچه مرده رو می فهمم، حرف آدم تنها رو می فهمم، حرف آدم نازا رو می فهمم با اینکه نازایی نداشتم اما شرایط طوری قرار گرفت که مردم فکر می کردند من مشکل دارم و بنابراین طعنه ها و صحبتهای مردم با آدم نازا رو قشنگ می دونم از چه جنسی هست، حرف آدمی که ناخواسته باردار می شه رو می فهمم، حرف آدمی که بچه معلول داره رو می فهمم، حرف دختر مجرد رو می فهمم! با اینکه بسیار زود ازدواج کردم ولی شرایط تنهایی هایی از نوع مجردی برام به وجود آورد، حرف آدم مطلقه رو می فهمم با اینکه هنوز طلاق نگرفتم، حرف خانواده ای که بیمار دارند رو می فهمم و ....
خب این کم سرمایه ای نیست... به تلخی بدست اومده ولی ارزشمنده.
دخترکی شاد در من میزیست...که چونان شاپرک، به اینسو و آنسو میپرید...خیال پرواز داشت... و آرزوی پروریدن نسلی...پر از غصه شد...از رویاهایش دست کشید...هنوز پا به سن نگذاشته بود که پیر شد...پولکِ بالهایش ریخت... پَرپَر شد...