اصن فکر نمیکردم ماشین خریدن انقد سخت باشه از عید تصمیم گرفتم ماشین بخرم چون شوهرم خون ب دلم میکرد وقتی منو میرسوند ب سرویس تا برم سرکار، انقد غر میزد انقد اذیتم میکرد ک خدامیدونه تقریبا هیچ روزی نبود ک با گریه نرم سرکار
خدا لعنتش کنه
تصمیم گرفتم یه ماشین بخرم حتی یه گاری ک چهارتا چرخ داشته باشه فقط
چون باید بچمو ببرم خونه بابام خودم برم سرکار از اونطرفم برش دارم و بیام خونه
ازونموقع همش تو فکر ماشینم، پول جمع میکنم دنبال وام دویدم استرسشو کشیدم طلا فروختم ناراحتشون شدم الانم ک میخام بخرم گیر نمیاد و هی یه جوری میشه ک اعصابم داغون میشه بچمم یک سال و نه ماه داره همش بیحوصله و افسرده ام لونم ک تنهاس و همش توی خونس میچسبه بمن گاهی سرش داد میزنم😥