2737
2734
عنوان

ماماناکمکم کنید...دخترم شیر نمیخوره...موندم باید چکاررر کنم خدااا

| مشاهده متن کامل بحث + 82 بازدید | 20 پست

دختر من از سه ماهگی تا ۷ ماهگی فقططططتو خواب شیر خورد حتی اگه ۵ ساعتم شیر نمیدادم باز تو بیدتری نمیخورد

خدا میدونه به چه سختی هر دو ساعت میخوابوندمشو تو خواب شیر میدادم ک ضعیف نشه

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

تا یکماه دیگه خوب میشه همه بچه ها توی سه ماه و نیمگی اینکارو میکنن علتش نامشخصه 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
خوب وزن گرفته؟؟

هفت کیلوعه

خاطره زایمانم بچه عجیب ترین موجود دنیاست...می اید،مادرت میکند،عاشقت میکند،رنجی ابدی را دروجودت میکارد،تا اخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد  وتمام...! بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگی ست، وقتی مادر میشوی رنجی ابدی سراغت می اید، رنجی نشات گرفته از عشق..،مادر که میشوی میخواهی جهان را برای فرزندت ارام کنی،میخواهی بهترین هارا از ان او کنی،وقتی می خزد،چهاردست وپامیرود،راه میرود ومیدود،توفقط تماشایش میکنی وقلبت برایش تند میتپد..❤از دردش نفست میگیرد روحت از بیماری اش زخم میشود،مادر که میشوی دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود،مادر که میشوی کس دیگری میشوی کسی که وجودش پر از عشق وجنون ودیوانگی است..
2731

من کم شیر بودم...هم قرص شیر افزا هم قطرشو جدا جدا استفاده میکرذم.....خیلی کلافه بودم....ولی شیرین بود...الان خاطرش که یادم میاد خدارو شکر میکنم که بهم تحمل داده بود...سر ابن یکیم ان شاالله خدا رحم کنه

اگر الان به خاطر گرونی نون واب از عقایدوولایت و...... دست بکشیم وکشورمون رو زیر سوال ببریم .....قطعا در واقعه کربلا هم امام حسین رو تنها میگذاشتیم ویزیدی میشدیم....واین زیر سوال بردن دودش تو چشم همون ادم میره ووقتی متوجه میشه که دیره...... ..کاش قدر خودمون رو بدونیم که در زمانی زندگی میکنیم که اخر الزمانه وچیزی به ظهور اقا نمونده....چی بهتر از این که شیعه باشی..در اخر الزمان باشی...علائم ظهور رو داشته باشی ببینی؛سختی ها رو درک کنی وبدونی بعد از تمام این ها منجی عالم بشریت میاد وتو در این زمان پشت امامت ثابت قدم بمونی.کاش از فطرت خودمون دور نشیم و واین زمان رو غنیمت بدونیم....مطمین باشید ما حق هستیم.....کفار در ناحق خودشون متحدن..وما در حق خود تردید داریم..التماس تفکر
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز