سلام خانم ها
اول از همه میگم موضوع پیچیدس ک نگین چرا شوهرت نیومد چرا مادر شوهرت اینکارا رو کرد و ...
چون از قبل بارداریم میرفتم دکتر برای باردار شدن و کسی هم نمیدونست مشگل دارم مجبوری با مادرم میرفتم که کسی نفهمه .
بعد یک سوال دوره درمان با ای یو ای بار دار شدم و خانواده همسرم خیلی خوش حال نشدن چون از قبل باهم مشگل داشتیم و همش به مامانم میگفتن ک چرا حامله شده هنوز خیلی بچه ان ....یعنی یه جورایی دلشون میخواست ما طلاق بگیریم .
خلاصه تو خوانواده همسرم هیچ کدوم از نوه ها پسر نیست همه دخترن منم خیلی دوست داشتم ک بچم پسر باشه ک یکم زندگیم خوب بشه .
تو غربالگری اول سونوگرافی بهم گفتن ک بچم دختره و سالم خیلی خوش حال شدم از اون روز به بعد همش دنبال اسم میگشتم و به خانوادم هم گفته بودم به کسی نگین اسم بچم چیه میخوام دنیا امد بگم .
ولی چون بازم مشگل داشتم و نمیتونستم بچه رو نگه دارم باید عمل سرکلاژ انجام میدادم و پولی هم نداشتیم به دکترم گفتم برم بیمارستان دولتی که ارزون برام تموم بشه دکتر خودم گفت هرجایی بری باید بری پیش همون و دیگ مریض من نیستی .😔😔خیلی دکتر پول پرستی بود .
زنگ زدم شوهرم موضوع رو تعریف کردم چون پول نداشتیم گفت بزار ماشین رو میفروشم و بهت ۱تومنو میدم منم قبول نکردم گفتم جور کن ولی ماشین رو نفروش (قرض کن از کسی ).یادمه شوهرم بهم گفت ک به داداشم گفتم دستشو گذاشت رو جیبش گفت پول دارما ولی نمیدم به من چه 😕😕. ماهم خداروشکر یه خونه داشتیم پول پیش خونه گرفتیم و عملم تموم شد من اون روزو تا فردا صبحش ک بستری بشم خونه فامیل تو تهران موندم .
تو اون دوروز هیچ کدوم از فامیل های شوهرم ن بهم زنگ زدن نه اومدن پیشم فقط اومدم خونمون اومدن خیلی دلم از دستشون شکسته خیلی ناراحتم کردن ولی من فکر میکردم ک اینطوری میشه و نگو باید حداقل یه زنگ میزدن .
چون دکترمم خیلی پولکی بود از پیشش در اومدم رفتم بیمارستان دولتی تحد نظر .
خلاصه گذشت مامان بابام تموم سیسمونی دخترم و خریدن وجشن گرفتیم .
چند روز بعد جشن که تغریبا میشه هفته ۳۴ بارداریم وقت دکتر داشتم میرم پیش دکتر دکترم بهم میگه همه چی خوبه و هیچ نگرانی نداری من مسافرت میخوام برم میتونی بیایی اینجا همکارام ببینتت یا میتونی بری محل خودتون دکتر ما هم چون راهمون دور بود هفته ای یک بار محل خودمون پیش یکی از دانشجوهای قدیمی دکتر سابقم.
اولین هفته ای که رفته بودم هفته ۳۵ رفتم پیش دکتر دکتر گفت تو چرا اینطوری هستی لبت از لب من سفید تره و سرم داد زد فرستاد یه سونو معتبر رفتم سونو همون روز دکتر سونو از پرسید کی اخرین عادتت بودم گفتم چون عادت نمیشدم و مشگل داشتم ای یو ای کردم تو تاریخ فلان دکتر گفت پاشو هیچی بچه با چیزی ک شما میگین یکی نیست 😢😢😢😢😢😢😢😢😢.
نگید چون من تاریخ رو اشتباه گفتم دکتر اینطوری گفته زنگ زدم دکتر گفتم موضوع رو گفت برو یه سونو دیگ منم رفتم بعد چند ساعت رفتم داخل دکتر بهم گفت بتن چپ بچه تشگیل نشده با مامانم حرف زد گفت من ندیدم چیزی شاید اشتبه میکنم بعد این ک بچه دنیا اومد بیاد من سونو از مغزش کنم .
ما دلمون اروم نگرفت رفتیم پیش چند سونو دیگ همه گفتن هیچ مشگلی نداره بچه سالم بازم دلم نگرفت رفتم همون بیمارستانی ک پرونده داشتم و دکترا میگفتن اب بدنت کمه و بستری شدم بعد اون دکترا هر روز منو با ویلچر میبرن سونو میکردن و برمیگردوندن حتی دستشویی هم با ویلچر میرفتم 😢😢😢😢😢😢😢..
بازم مادر شوهرم خواهر شوهرم جاریم هام هیچ کدوم ن زنگ میزدن حالمو بپرسن ن میومدن ببینن چرا یه هفتس بستری ام فقط پدر شوهرم دو روز در میون میومد و میرفت .
خلاصه شدم ۳۶ هفته و ساعت ۱۱ شب پرستارا اومدن گفتن اماده شو بریم عمل بچه ات رو دنیا بیاریم بدون هیچ مشگلی منم ترسیدم نکنه مشگلی هست زنگ زدم ب مامانم و و همسرم تا اونا برسن منو عمل کردن و بچم دنیا اومد شنیده بودم بچه ک دنیا میاد گریه میکنه و میارن به مادر بچه رو نشون میدن اما بچه من ک دنیا امد بهوش امدم گفتن بچه دنیا اومد سالم .
از خوش حالی گریم گرفت گفتم بچم کو؟؟ با چشام بالاسرمو دیدم پرستار داره بچه رو تمیز میکنه اما ن گریه میکنه ن اوردن پیشم 😕😕😕از هوش رفتم .
ب خودم امدم دیدم تو بخشم پیش چند خانم دیگه ک بچه هاشون پیششون جز من کسی هم پیشم نبود بعد چند دیقه مامانم امدم مگفتم مامان دخترم کو ؟؟گفت مگه ندیدش گفتم ن مامانم زود رفت پیش دکتر ببینه بچم کجاست ؟؟
دکترا گفته بودن چون زود دنیا اومده گذاشتن دستگاه مامانم اومد بهم گفت بعد چند ساعت بچم و اوردن ... وای خدا انگار دنیا شد مال من ولی چون بیحس بودم نتونستم بچمو بغل کنم مامانم عکس گرفت بهم نشون داد خیلی بچه لاغر خوشگل ناز بود .
خلاصه امدیم خونه بعد یک ماه بردیم پیش اون دکتر سونویی که گفت بود بعد دنیا اومدنش بیارین سونو از مغزش کنم 😔😔😔😔