😊☺☺☺
اول خودت😐
ازتاپیک بغلی ورداشتی
دوباره تاپیک زدی؟
قبلیه ترکید حالا نوبت تو
یبار از داداش بزرگم حرصی بودم داشتم با صدای بلند به خواهرم تعریف میکردم که هیچ ..نیست احمقه و...خییلی حرصی بودم نگو پشتمه فکر کردم رفت بیرون دیر بیاد...یهو گفت چقد دلت پره داشتم میمردم ازخجالت میخواستم فرار کنم مس فیلم هندیا بغلم کرد منم گریه کردم 😐😐😀😀
شرم اورو باید فک کنم ولی یه سوتی اخیرا دادم. رفتیم خونه ی دوستم که شوهرش خارجیه. خیلی شیک اومدم سلام علیک کنم رو به پسره گفتم سلااام حال شما خوبید؟ چه خبرا😐😐😐😐قیافه ی دوستم و شوهرم دیدنی بود. اون پسره م که بنده خدا ماتش برده بود
یه بار رفتم داروخانه نوار بهداشتی بخرم ،گفتم نوار بالدار میخام
مرتیکه احمممق کا..ن....د..م خاردار شنید بهم داد 😵
منم دیدم نمیشه جمعش کنم گذاشتم تو کیفم اومدم بیرون انداختم زباله🤢🤢🤢
من تو سن بلوغ و اینا بودم ..از اون سن هایی ک ادم پسر همسن خودش می‌بینه همش حس میکنه ی چیزی بینشونه😆😆ی بار یکی از آشناها خونمون بود پسر کوچیکش بغلش بود و پسر بزرگش کنارش بود..منم رفتم نزدیکشون خواستم بچه کوچیک رو صدا کنم ..هی می گفتم سعید سعید ..حالا بچه کوچیک اسمش فرید بود
من😓
سعید🤗
مامان سعید😕
و فرید😜
