بچه من به دنيا كه اومد زردي داشت ، دكتر گفت هيچي نبايد بهش بدي بخوره فقط دستگاه خوبش ميكنه
يه روز رفته بودم خونه مادرشوهرم دوستاش اومدن ديدن دخترم ، هركدوم هم يه چيزي تجويز ميكردن
يكي ميگفت خاكشير بده
يكي ميگفت آب انار بده
يكي ميگفت شير خشت براش شياف كن!!!!
مادرشوهرمم استقبال ميكرد ميگفت نه بابا اينا ترسوان نميدن اين چيزارو
منم هيچي نگفتم اون موقع
عصر كه شوهرم اومد گفت چه خبر؟
گفتم هركي از راه رسيده دكتر شده واسه ما، نميدونم چرا انقدر ميخوان دخالت كنن تو همه چي
از اون به بعد پرونده زردي بچه م بسته شد و ديگه كسي چيزي نميگفت