مهسا سر دوسال شغلش عوض شده بود توی دفتر اداری کار میکرد
یه پسره همکارش بود ب اسم محمد.عرب هم بود، مث اینکع ب مهسا پیشنهاد رفاقت داده اینم با هی لاس زده اخرش گف من یکیو میشناسم پایه رفاقته جورش میکنم برات عوضش توام فلان پرونده رو جای من فلان کن.(مهسا ب محمد گفته)
من بعد ها اینارو از زبون محمد شنیدم.
یروز مهسا منو برد محیط کارش و گف پسر خوبیه و زمینه حرفو اماده کرد گف بیا دوسشو عکستو دیده عاشقت شده.
خلاصه من این موضوعو ب داداشم نگفتم ک یوق مهسا از چشش نبوفته.ولی دگ باهاش نرفتم تنها جایی
استارتر بگوووو دیگ
عااااخ
😯😯
بگو زود خواهش میکنم
یبارم مادرم بهش گف بهنام انقد دختره رو ورندار نیار خونه خواهر مجرد داری سنشم کمه چشو گوشش باز میشه ، دختره مگ خانواده نداره دم ب ذیقه میاد اینجا، اصن تو برو خونشون ولی اونو نیار جلو چش ابجیت، وای اون روز خونمون محشر کبری شد داداشم کم مونده بود مامانمم بزنه بی تربیت
يه خوشكلي لايكم كنه
میومد جلو چش ما با تاپ بندی لم میداد رو پای داداشم.
یبار جلو چش من خم شد هی ب داداشم ایما اشاره میومد و با چش وسط پای خودشو نشون میداد میخندید
لایک
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
