بعدازسالهایه دختر ناز خدابمن داد.امانمیتونم ازش مراقبت کنم.هرکی از غریبه وفامیل می بینش یامیخوادبغلش کنه یامیخوادبده دست بچه ش باهاش بازی کنه.مردها که لپش رو می بوسن جیغ میزنه وصورتش جوش میزنه.چندبار زخم وزیلی کردنش امابازم روم نشده بگم که بچه رو نمیدم.پدرشوهرومادرشوهرمم پیرن توی خیابون میگن بده بغل کنیم سکته میکنم تابرسیم خونه.خسته شدم از بس غصه خوردم برای بچه م.شماچطوری بزرگ کردید.چطوری مراقب نوزاددوماهه ام باشم.