سلام خانوما من مادرشوهرم هروقت خواهرشوهرامیان همش میگه فلانی اینو بیار اونوبیار به دختراش هیچی نمیگه اخماشم توی همه اگه اونا صبح بیان من دیر از خواب بلندشم توطول روز همش بهم باناراحتی نگاه میکنه من فعلا توی یکی ازاتاقاشون زندگی میکنم به خاطر مریضی مادرشوهرم
اهميت نده
خب شما اونجا زندگی می کنین واسه همین تا حدی کاریش نمی شه کرد اما بازم می تونی یکم جلوشا بگیری مثلا یه دفعه خودتا بزن به دل درد یا برو بیرون بگو کار دارم سر ظهر بیا کلا چند بار به بهانه های مختلف فرار کن از زیر دستوراتش تا از سرش بیوفته
اصلا خوب نیست پیش مادرشوهر زندگی کردن منم تجریشودارم به نظرم اگه مجبوری پیش باشی قرار نیست همه ی کاراش تو انجام بدی تا اونجا که توانشو داری کار کن قدر سلامتی تو بدون
بدرک.وقتی دختراش میان خو ب همونا بگه.واقعا چرا بعضی از مادرشوهرا فک میکنن دخترا خودشون دل دارن عروسا ندارن
وای که مادرشوهر منم همینجوره. ولی من مستقلم بخاطر شب کاری شوهرم میام پیشش. دختراشو میبینه بال در میاره. هار میشه . منم همون موقع برمیگردم خونمون
توام وقتی دختراش هستن وظیفه ای نداری. راحت برو بیرون
بعدشم سر دختراش منت بزار که مادرتونو نگه میدارم.
خواهرشوهرات روش تأثیر میزارن
برای این تاپیکم گزارش بزنید ممنون
https://www.ninisite.com/discussion/topic/2927024/این-بچه-ها-آبرو-برات-نمیزارن?page=3
اهمیت نمیدم ولی ازداخل میسوزم مثلا خواهرشوهرم اون سری خواست بیاد خونه پدرشوهرم من خب قبلش برنج رواماده کردم وقتی رسیدن مادرشوهرم هی به من میگفت بلند شو گوشتاروبزن به سیخ کباب کن به دخترخودش که نشسته بود نمیگفت پیش خودشم نمیگه این پیشمونه همیشه کمکمونه بذارحالا این سری به دخترم بگم
خوبه هنوز ميگه فلان چيزا بيار
مال من ازخواهرشوهرم ميپرسه مثلا توحياط بشينيم بعد انتظار داره من جواب بدم وخيلي چيزاي ديگه
واقعا با داشتن بچه کوچیک خسته شدم من خیلی خوبی کردم درحقشون من خیلی مشکل داشتم ودارم توی زندگیم که باعث وبانیش مادرشوهر وخواهرشوهرام هستن تازه وقتی خواهرشوهرام میرن مادرشوهرم باهام خوب میشه اونم به خاطراینکه کاراشوانجام میدم باهام خوبه کثیف کاریای دختراشو وبچه هاشونو جمع میکنم
من یبار خونه ی مادرم بودم. عروسهامون اونجا بودن. بعد میخواستم ظرف بشورم. مهمان داشتیم. بعد مادرم گفت تو نشور از صبح کار کردی. بزار فلانی و فلانی بشورن. گفتم مامان من اگه از صبح کار کردم فلانی و فلانی هم کار کردن. فرقی نمیکنه. من بشورم یا اونها. البته مادرم از عمد اینو نگفت منطورش این بود که تو کارهاتو کردی بزار بقیه انجام بدن. چون خود من هم عروسم و وقتی میرم خ نه ی پدر شوهرم دوست دارم فقط استراحت کنم.. و دوست ندارم کسی واقعا بهم دستور بده مگه اینکه خودم بخوام همینو هم واسه عروسهامون دوست ندارم.
افرین به شما که بادرک هستین من توی مراسم فاتحه مادربزرگم بارداربودم مادرشوهرم خاله ی من میشه خواهرشوهرام توی مراسم به من میگفتن من باشکم.تقریبا بزرگ جورابای مامانمونو دربیار انسولینش رو بزن یا بهم میگفتن وای چقدباسنت بزرگ شده
[QUOTE=95331467]افرین به شما که بادرک هستین من توی مراسم فاتحه مادربزرگم بارداربودم مادرشوهرم خاله ی من میشه خواهرشو ...[/QUOTE
فدات. من فقط وظیفه ی انسانیم رو انجام دادم وگرنه کار خاصی نکردم
چقدر بی فرهنگ هستن😐
خدانکنه عزیزم واقعا نمیدونم چکارکنم همیشه مادرشوهرم به من میگه چرااین چندسال عروسیتون پول وطلا پس انداز نکردی ببین عروسای مردم ده تا صندوق وام ثبت نام کردن توهنوز یکی ثبت نام نکردی شوهرمن موقعی که ازدواج کردیم با خانوادش شرط کرده بود باید کارت حقوقی پدرشوهرمو براخرجیمون بدن به شوهرم اونام قبول کردت پدرشوهرم معلم بازنشسته ست ولی بعدش کارخونه زده بودن باپسراش کارمیکردن شوهرمنم همین طور باهاشون بود متاسفانه من توی دوره ی بدهی های پدرشوهرم ازدواج کردم و ازهمون اول عروسیمون هرچی حقوق میدادن خرج حقوق کارگرا وبدهی میشد وچیزی برامون نمیموند تازه من توی بارداریم اگه میخواستم سونو یا دکتربرم صدای همشون درمیومد فلانی فقط دوبارتوی بارداریش سونورفته ولی توهرماه میری
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
6 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
