سلام دوستان،
البته من الان اومدم مسافرت ، با مادرم. داشتیم با هم راجع به روزهای سختی صحبت میکردیم. روزهایی بی پولی، بیکاری . و دشمنی .
من و خواهرم در یک بازه زمانی تقریبا طلاق گرفتیم.
در همون دوران بابام ورشکست شد، خانواده پدریم بی دلیل بدون اینکه هیچ هیچ هیچ مشکلی بینمون باشه با ما قطع ارتباط کردن و در حرف زدن پشت سرمون سنگ تمام گذاشتن.
خانواده مادری ام هم همینطور، سهم الارث مادرم رو ندادن و از مادرم شکایت دروغی کردن. همون مواقع بود که من با شوهرم ازدواج کردم، شرایط طوری بود که تا مدتی ، همسر من هم برای پدر مادرم پول میفرستاد، هم برای خواهرم که یه شهر دیگه هنوز دانشجو بود و طلاق گرفته بود. پدر و مادرم هر دو بیمار بودن و بابام مشکل کلیه داشت و این به اصلاح خانواده بیمه پدرم رو قطع کردن با علم به اینکه میدونستن اونموقع مریضه.
و ما تنها موندیم و هیچ کس رو غیر از همدیگه نداشتیم