من وقتی عقد کردم هیچ کدوم از فامیل شوهرم منو ندیدن چون شهرستان بودن. ۶ ماه بعدش عروسی خواهرشوهرم بود اونجا همه منو با آرایش و لباس مجلسی دیدن
دو ماه بعد ما رفتیم شهرستان عروسی دختر عمه ی شوهرم
من تهران رفتم اصلاح کردم لباس پوشیدم و رفتیم. هیییییچ آرایشی نکردم هیچی...
دیر وقت رسیدیم فقط خوابیدیم
صبح من بیدار شدم دیدم یه ایل آدم بالای سر منن😳
سریع پاشدم کلی عذرخواهی که ببخشید دیر بیدار شدم متوجه نشدم و این حرفا
بعد اونا به مادر شوهرم میگفتن نه صغری خانوم عروست قشنگه، خییییلی خوبه و خوشگله، مبارکتون باشه...😐
یعنی اومده بودن بالا سرم که من بیدار شدم منو ببینن🤦♀️