2733
2734
عنوان

دیروز دوستام اومدن خونمون

| مشاهده متن کامل بحث + 719 بازدید | 59 پست
منم وقیقا مثل توام وهمه بهم میگن ندید بدید بازی در نیار خدارو شکر یکی هم مثل من پیدا شد 

آره بخدا حتی مامانم هم میگه.....منم میگم بابا ناسلامتی تازه عروسم واسه جهیزیه ام حساسم چیکارکنم....امیدوارم درکم کنن

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

به قول یک بنده خدایی بعضیا عقل ندارن راحتن اصلا نمیتونم این جمله که روکش رو. عوض کن درک کنم اصلا هن ...

اون لحظه خودم عمق فاجعه ی خرفشو نفهمیدم چون همش داشتم برای پذیرایی و بچه ها میدوییدم اینور اونور. دیشب که کارام تموم شد دوزاریم افتاد😐😐😐

یکی ازفامیلهای ما یه پسر داره انقدرشیطون وبیتربیته صداوریخت وپاشش ازیه پادگان پسر بیشتره.مهمونی بودیم ای اقاهم حضورداشت سروصداش نمیذاشت صدای دیگه ای بشنویم نیم ساعت زودتر رفتن 🤗همه مهمونها سکووووت کامل داشتیم لذت میبردیم😎 وبالبخند به هم نگاه میکردیم☺ وبعدبه صحنه روبرو کهحیاط خونه مثل مناطق جنگ زده سوریه شده بود🙄


خدا با منه و برای من کافیه  
2728
واااای یعنی من بودم خودمو حلق آویز میکردم انگار روکش عوض کردن خیلی کم خرج و کم هزینست اینا یک چیزی ...

اره این جور ادما میگن ب بچمون حرف بزنیم عقده ای میشه 😐😐😐


ما یه مورد داشتیم ک بچه هرررر کاری میکرد هیچی نمیگفتن بهش فرقی هم نداشت خونه خودش یا بقیه 

حتی بچه های فامیلو میییزد در حد شکستگی و جراحت عمیق مامانه هر هر میخندید هیچی نمیگفت ک عقده ای نشه بچش

حالا بچش ۱۳ سالشه فک کنم به حدی بی ادب و خارج از کنترله ک من یکی حالم بد میشه ازش با اینکه فرد نزدیکی بهم هست 

مامان باباشو درسته قووورت میده اگر یه کلمه بهش بگن نه 

من دلم خنک میشه باباشو میشوره میذاره کنار 🤣🤣🤣

یکی ازفامیلهای ما یه پسر داره انقدرشیطون وبیتربیته صداوریخت وپاشش ازیه پادگان پسر بیشتره.مهمونی بودی ...

من باید ازون صحنه ی بالکن عکس میگرفتم. انقدر شوکه شدم عقلم نرسید

بعضیا کلا بی خیالن، حالا بچه ی جاریم که میاد خونمون دخترمو که ازش یک سال کوچیکتره رو میزنه 😯 اسباب بازیای دخترمو هم بهش نمیده و آخرشم داره میره با خودش میبره، بعد مامانش میگه بچه ن دیگه بزرگ میشن خوب میشن با هم. من چند روز پیش بهش گفتم حق نداره دیگه بچه شو بفرسته خونمون 😬

اره این جور ادما میگن ب بچمون حرف بزنیم عقده ای میشه 😐😐😐 ما یه مورد داشتیم ک بچه هرررر کاری م ...

اره دیگه. یه سریا همینن. خواهر وسطیع من همینه ددست داره بچه ش قلدر باشه. هر چی میگم اموزشات غلطه ها میگه بچه بلید حق خودشو بگیره. میگم اخه این دیگه از حق گرفت خودش گذشته داره حق همرو میخوره و زور میگه. تو کتش نمیره.

از همین الانش معلومه چی در انتظلرشه ولی حالیش نیست

2740
بعضیا کلا بی خیالن، حالا بچه ی جاریم که میاد خونمون دخترمو که ازش یک سال کوچیکتره رو میزنه 😯 اسباب ...

وای چقدر زوررر داره. به کی گفتی نیاد دیگه. به خودش مستقیم گفتی؟

یعنی فقط موتدم چقدر اون لحظه ها من ادم خوبی بودم. میگم چرا هیچی نگقتم

منم همینجورم خودمو کنترل میکنم فقط حرص میخورم آخه یه کلمه هم میگی برمیخوره بهشون انقدر پرروان

خدایا به معجزت ایمان آوردم عاشقتم
اره دیگه. یه سریا همینن. خواهر وسطیع من همینه ددست داره بچه ش قلدر باشه. هر چی میگم اموزشات غلطه ها ...

ههههه دقیقا چقد ب بابای این بچه گفتیم گوش نکرد 

بهش میگفتم من الان یه ساعت بچت میاد بی ادبیشو تحمل میکنم بعدش برام مهم نیس دیگ ولی تویی ک یه عمر باید عذاب بکشی 

بعدم بهش میگفتم بچت دختره تربیتش خیلی مهمه میگف ب تو چه فک میکرد من حسودی میکنم ب بچش 😐😐😐 و علنا میگف تو حسودی نمیتونی ببینی بچم هر چی میخواد براش فراهمه 

حالااا کارت باباشو میگیره میبینی میره پونصد تومن لوازم تحریر میخره بعد فرداش همممممه تو سطل اشغاله اگرم کارت نده بهش ک ببخشیدا دهن باباشو سرویس میکنه

مامانه هم ک جرات نداره بگه مثلا کتابتو از وسط پذیرایی بردار 

یه وقتا نگاش میکنم حتی بلد نیس مثل یه دختر بشینه 

باباش الان تو سی و پنج سالگی مثل یه مرد پنجا سالس 

حقشه بخدا دلم خنک میشه 

یه بار اومد رو کاغذ دیواری جدید و گررون  اتاق من نقاشی کرد منم عصبی شدم گفتم از اتاقم برو بیرون بعد باباش اومد انقد سررر من داد زد و دعوام کرد ک چرا بچمو بیرون کردی 😐😐😐


هنوزم فک نمیکنن بخاطر تربیت غلطشون بچه اینجوری شده

اون لحظه خودم عمق فاجعه ی خرفشو نفهمیدم چون همش داشتم برای پذیرایی و بچه ها میدوییدم اینور اونور. دی ...

البته اینم بگما

منم تازه عروسی کرده بودم دوستام اومدن خونم یکیشون یک پسر سه ساله داشت من که حواسم به پذیرایی بود و اصلا حواسم به پسر دوستم نبود ولی یکی دیگه از دوستام که صمیمی تره باهام میگفت من داشتم سکته میکردم میگفت میرفت رو مبلت بپر بپر میکرد بعد یهو خودشو پرت میکرد حالا میز مبل منم شیشه ایه میگفت حالا من هی حرص میخوردم که الان شیشه میزتوخرد میکنه 

ولی خودم ندیدم و حواسم نبود وگرنه سکته میکردم هنوز دوماه بود عروس شده بودم

نمیترسید بچه خودش ناقص شه

ببین میگم که اینا فقط از تربیت بچه یک چیزی شنیدن فکر میکنن بچه هرکاری کنه نباید هیچی بهش بگن و به قول خودشون باید بچگی کنه

یا مثلا شریبت اوردم واسشون نصف لیوان شربت رو ریخت رو فرش شانس اوردم دوستم که اونم اونجا بود سریع رفته بود روفرشی انداخته بود زیر مبلام وگرنه من اصلا حواسم نبود فرشای منم سفید فکر کن شربت آلبالو میریخت روش

دیگه بنده خدا دوستم سریع روفرشی رو جمع کرد انداخت تو ماشین لباسشویی

الان هی داره صحنه های اون روز میاد جلوی چشمم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   niهانیتاha  |  17 ساعت پیش
توسط   mahsa_ch_82  |  18 ساعت پیش
توسط   eli99y  |  4 ساعت پیش