عزیزم نمیخام قضاوتت کنم
داستانتم واقعی
اما برا خونواده ای ک اینقدددددددد راحت میگیرن برات
ی راهت شمال بوده وجمع دخترو پسرونه
فکر نکنم بکارت واینا مهم بوده باشه
اسی اشتی نکرد؟؟
استارتر داستان زندگیتو خوندم این عاغا واقعا برات مناسب نیس یمدت صبر کن
عزیزم خواهر خوشکلم بهار جان
این آقا الان برای قضیه پارک رفتن اینجوری قهر کرده فکر من اگه خدای نکرده قضیه بکارت رو بفهمه چی جوری برخورد میکنه
بهتره تو انتخاب ت یه کم صبر کنی عزیزم
کاش می‌شد دوباره آرش می اومد تو زندگیت
نمیدونه گذشتت رو؟؟؟؟؟
اگر ادم حساسیه وبهت اعتماد نداره سر دروغات بد میشه اگر یه روز از گذشتت بویی ببره
کاش خییییلی صادقانه از اول باهاش رفتار میکردی
صلوات فرستادم واست، ان شاءالله که به خیر و خوشی تموم میشه، اگه راضی به دیدنت نشد نامه بنویس و بده برادرش یا یه کس دیگه ببره واسش و بعدش منتظر باش، اگه واقعا دوستت داشته باشه برمیگرده، اگه نه که دلتو آروم کن کسی که دوستت نداره نباشه بهتره، بهار جان یه کم افسردگی داری کلا مثل ده سال پیش من هستی واسه همین از عمق وجودم درکت میکنم، آروم باش، دلتو محکم کن، اعتقادتو قوی، میگی فکر آرش هستی ویس گوش میدی از اینطرف میگی نامزدمو دوست دارم!؟ آخه دختر خوب یه دل و چند دلبر؟؟؟ تکلیفت با خودت با احساست مشخص نیس، اول تکلیفتو معلوم کن، اگه نامزدتو دوست داری و ارزشش رو داره زنانه پاش وایسا بخودت قول واقعی بده که دروغ نگی کار بد نکنی بغیر از نامزدت به کس دیگه فکر نکنی اگر نه فقط بخاطر گدایی محبت و فرار از تنهایی و داشتن کسی توی زندگی میری طرفش خواهرانه بهت میگم نکن توی تنهایی و بی کسی بسوز ولی مثل من همه چیزت رو نسوزون و یک عمر تاوان پس نده، هرچند سن و سالت یه جوریه که این احساسات عادیه ولی تجربه چندین سالمو خواهرانه بهت گفت برای فرار از تنهایی و... نرو طرف آدمها
