2737
2739

این چند روز دنبال ثبت نام پیش دبستانیم برای بچم. تو همه این سالا تمام سعیمو کردم واسش نهایت وقت رو بزارم. بچه مستقلی هست تقریبا. لباسا شو خودش میپوشه، اتاقشو مرتب میکنه. بلده تنهایی با خودش و اسباب بازیاش سرشو گرم کنه. همیشه فکر میکردم اوضاع رو به راهه. تا اینکه دیروز وقتی از در مدرسه ای که برای ثبت نام پیش دبستانی رفته بودیم، اومدیم بیرون گفت: مامان یعنی من از این به بعد صبح تا طهر باید بیام اینجا؟ تنهایی؟ گفتم اره عزیزم، میای و کلی دوست خوب پیدا میکنی. گفت خوبه. و ساکت شد. اما تو ایستگاه اتوبوس که نشسته بودیم یهو گفت پس تو چی می شی؟ کی مراقب تو باشه پس؟ من که نمی تونم تنهات بزارم. گفتم چرا آخه؟ منم سن تو بودم میرفتم مدرسه دیگه. گفت اخه تو داداش داشتی. خواهر داشتی. مامانی تنها نبوده خونه. خوب نیست تنها بمونی تو. گناه داری.

دو سال پیش یه بیماری برام پیش اومده بود که البته فعلا کنترل شده، اون زمان یه ده روزی بیمارستان بودم، و چند باری ناخواسته شاهد حال بد من بوده. نمیدونم این حس نا امنی از اونجا میاد یا اینکه دلش نمیخواد محیط خونه رو ترک کنه و بهونه میاره؟ این سالها اشتباه کردم نفرستادمش مهد. فکر میکردم همین که خودم حواسم بهش باشه و گاهی تو پارک با بقیه بازی کنه و با بچه های فامیل سرگرم بشه کافیه. اما انگار تنها بودن تو خونه وابستش کرده به من. شایدم واقعا فکر میکنه وقتی باباش نیست اون باید مواظب من باشه. خیلی ذهنم از دیروز درگیره. چکار کنم این سه ماه تا مهر که کم کم احساس امنیت کنه و با آرامش منو ترک کنه؟


اگه تجربه مشترکی دارین، یا راه حلی به دهنتون میاد ممنون میشم بگید بهم.


ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

من بچه ندارم .

ولی بهش بگو که منم تو خونه نیستی تلویزیون نگاه میکنم کتاب میخونم  آشپزی میکنم  تا توبیای و باهمدیگه یه نهار خوشمزه بخوریم. 

بهش اطمینان بده که توخونه تنها نیستی و اذیت نمیشی

وقتی نظراتمون باهم فرق داره  احتیاجی هست به اینکه ریپلای کنیم و مخالفت کنیم(ادم عاقل اینکارو نمیکنه)  ؟؟؟؟ وزن حاضر 61  وزن هدف  54.تیکر وزنمه 

عزیزم. الهی بگردم چقدر بفکرمامانشه نه گلم نگران نباش برادر زاده منم همینجوری بود حتی گاهی از مدرسش زنگ میزد مامانش ببینه حالش خوبه یانه بعد چند وقت عادی شد سعی کنه این چند وقت خودتو سرحال و سالمو خوشحال نشون بدی تا فکرنکنه باید مراقبت باشه

2740

دلش خواهربرادر میخاد😕

   تو عاشق نبودی که دردودل عاشقا رو بفهمی💕           تو بارون نموندی که دلگیریه این هوارو بفهمی💓              تو گریه نکردی برای کسی تا بدونی چی میگم💞                 دلت تنگ نبوده ، میخندی تا از حس دلتنگی میگم💔            تو تنها نموندی تا حال دل بیقرارو بفهمی💓                      عزیزت نرفته که تشویش سوت قطارو بفهمی💗                  تو از دست ندادی بفهمی چیه ترسه از دست دادن💖            جای من نبودی بدونی چیه فرقِ بین تو و من🖤                                                                                                    اونجا که یه دختر میگه "تو قول داده بودی"                  قابلیت اینو داره که عرش خدارو بلرزونه🖤                                                                                                                                                       

خوب توی این مدت گاهی بزارش خونه مادر پدرت یا پدر شوهر مادر شوهرت .بعد وقتی اومد خونه شاد باش بگو تو نبودی این کارو کردم اون کارو کردم کیک درست کردم  به خودت برس فکر نکته تنها بودید ناراحت شدی .بهش نگو دلم برات تنگ شده بود 

هر کس به اخلاق گندی داره دیگه ولش کن مهم ذهن خوومه که اروم و خالی باسه اینقد فکر و خیال میکنم فردا سکته کنم ببفتم کی میاد یه لبوان اب بده دستم والا

به نظرم این عدم امنیت نیست عزیزم این مسولیت پذیری و قوی بودنش رو نشون میده و همچنین فهم بالا. گلم این جای نگرانی نداره. با بابای بچه جلوی بچه با هم حرف بزنی و بگید که چقدر خوشحالید پسرتون بزرگ شده و می تونه بره پیش دبستانی و و وقتی سواد یاد بگیره می تونه بیشتر کمک حال مامان و باباش باشه و بابا هم حتما بگه اره خانم شما هم حواست باشه که چه پسری داری و خوش بحالمون

یجورایی این حس رو تلقین کنید که با رفتنش می تونه موثرتر و مفیدتر باشه

به معجزه ات امید بستم و تو قطاری از معجزه را در ایستگاه تلخ صبرم پیاده کردی، عاشقتم   عاشق!!
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز