این چند روز دنبال ثبت نام پیش دبستانیم برای بچم. تو همه این سالا تمام سعیمو کردم واسش نهایت وقت رو بزارم. بچه مستقلی هست تقریبا. لباسا شو خودش میپوشه، اتاقشو مرتب میکنه. بلده تنهایی با خودش و اسباب بازیاش سرشو گرم کنه. همیشه فکر میکردم اوضاع رو به راهه. تا اینکه دیروز وقتی از در مدرسه ای که برای ثبت نام پیش دبستانی رفته بودیم، اومدیم بیرون گفت: مامان یعنی من از این به بعد صبح تا طهر باید بیام اینجا؟ تنهایی؟ گفتم اره عزیزم، میای و کلی دوست خوب پیدا میکنی. گفت خوبه. و ساکت شد. اما تو ایستگاه اتوبوس که نشسته بودیم یهو گفت پس تو چی می شی؟ کی مراقب تو باشه پس؟ من که نمی تونم تنهات بزارم. گفتم چرا آخه؟ منم سن تو بودم میرفتم مدرسه دیگه. گفت اخه تو داداش داشتی. خواهر داشتی. مامانی تنها نبوده خونه. خوب نیست تنها بمونی تو. گناه داری.
دو سال پیش یه بیماری برام پیش اومده بود که البته فعلا کنترل شده، اون زمان یه ده روزی بیمارستان بودم، و چند باری ناخواسته شاهد حال بد من بوده. نمیدونم این حس نا امنی از اونجا میاد یا اینکه دلش نمیخواد محیط خونه رو ترک کنه و بهونه میاره؟ این سالها اشتباه کردم نفرستادمش مهد. فکر میکردم همین که خودم حواسم بهش باشه و گاهی تو پارک با بقیه بازی کنه و با بچه های فامیل سرگرم بشه کافیه. اما انگار تنها بودن تو خونه وابستش کرده به من. شایدم واقعا فکر میکنه وقتی باباش نیست اون باید مواظب من باشه. خیلی ذهنم از دیروز درگیره. چکار کنم این سه ماه تا مهر که کم کم احساس امنیت کنه و با آرامش منو ترک کنه؟
اگه تجربه مشترکی دارین، یا راه حلی به دهنتون میاد ممنون میشم بگید بهم.