خدایا منو برگردون به ۱۸ سالگی ب وقتی ک دغدغه زندگیم درک نشدن از طرف خونودم بود ب وقتی دغدغم نمرات پایان سال بود ب وقتی ی دنیا بزرگ جلو چشمم بود ب وقتی ک عاشقی خیال خوش تنهایی هام بود ب خیابونای بارون خورده رشت و ن الان و ته ۲۸ سالگی و ته این میله های زندون و نه این طعم شکست و نه هیچ امیدی نداشتن دلم عجیب گرفته