من حدودهفته 4..یا5بارداری ام. هفته پیش نوبت دکتر داشتم گفت یکشنبه بیا برا تیتر بتا.از اونجایی که 2تا خواهر شوهرهام ماما هستن و کوچکترین عصوکل فامیل و خانوادشون 22سالشه که برادر شوهر منه و اصلا بچه کوچیک ندارن.خواهر شوهرهامم یکیشون 4روز پیش عقد کرد یکیشون 2/5ساله عروسی کرده و یکیشون هم 10ساله عروسی کرده و همسرش خارج از ایرانه تا اقامتش جور شه بره بچه نمیخواد...گفتم حتما خبر بارداریمو بدم خوشحال میشن.و از طرفی خودم و همسرم اینقدر ذوق زده بودیم که طاقت نیوردمو از طرفی هم چون خواهرشوهرا ماما هستن گفتم بدونن خیلی بهتره و میتونن کمکم کنند..
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
دیروز مادر شوهرم اومد طبقه پایین که گوشتهایی که برا گوسفندی که برا عقد خواهر شوهرم کشته بودن رو بده. ...
خستتتته بودههههه😂😂😂😂😂
ول کن بابا
ما هم عروسیم والا دیدیم و شنیدیم از خوشحالیمون تازه اونا ناراحت میشن ..
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰
من دفعه اول تا آز مثبت شد گفتم که قلب تشکیل نشد و افتاد دفعه دوم گذاشتم برم سنو قلب و گفتم که تو ۷ ماهگی زایمان زودرس داشتم به خاطر دوقلویی و از دستشان دادم الان هم میخواستم تا ۴ ماه حداقل نگم که آقای شوهر زودتر گفته بود داریم اقدام میکنیم منم بعد شنوی قلب گفتم هر چند بازم معلوم نیست چی بشه دکتر گفته هر هفته بیا تا قلبش رو چک کنم