ديگه بعد از انتقال جنين هام و منفى شدن ازمايشم
شب و روزم شده بود گريه
بعد ديگه خسته شدم و نااميد
به خودددم قول دادم ديگه به بچه فكر نكنم
همه ادم هاى منفى دورم رو خط زدم و همه گروهاى خانوادگى رو كه توى وات داشتم حذف كردم و چندتا كلاس كه واقعا دوسشون داشتم ثبت نام كردم
ديگه از صبح تا شب وقتم رو با كلاسها پر كردم توى اين كلاسها هم همه شون غريبه بودن و پر انرژى و شاد
كلى دوست پيدا كردم كه فقط انرژى ميگرفتم ازشون
واقعا شب كه سرم رو روى بالش ميذاشتم از خستگى بيهوش ميشدم و ديگه كم كم فكر بچه از ذهنم خارج شد
زندگى لذت بخش تر شد من كه پرانرژى شدم همسرمم خيلى روحيه اش بهتر شد
بعد از چندماه طبيعى باردار شدم
همه كلاسامم نصف نيمه رها كردم😂😂😂😂😂